#ریل
همهی ریل های قطار جهان را میفهمم
چه ردیف
به کجاآبادختم میشوند!
میدانی؛کودک من
همه شالیزارهای جهان راهم که درو کنی
آخرش میرسدبه فاضلابی که موشهای کثیف میانشان می لولند!،
صومعه های جهان را بنگر
جز نمادی مات
دگراز روشنی عرفان ندارد نشانی،
همه درخت های جهان هم قلم بشوند
شعورآدمها به زغال و تبر بیش نخواهدرسید
واین نیز از نامفهومهای دنیای ماست،
میدانی؛کودک من
آنها که برای بهتر دیدن زندگی چشمهاشان راگشوده بودند_کنون
چشمانشان درگورستانهافروبسته است_
واین نیز از دردهای ناالتیام روزگارماست،
قلبم رابه تومیسپارم
صدایش ازطبل جنگهای اساطیرهم کوبنده تراست
خواهی گرمش بدارو
خواهی کبودش کن_اما بدان
همه قطارهای جهان
بامقصدهای معلومشان سوت میکشند-
کودک من؛
کنون تودرناکجای دنیای من وخود مانده ای!
فریادهایت را میفهمم_اما
بی ریل هیچ قطاری به مقصدنخواهدرسید،
من به باوری رسیده ام که-هیچ کجا نیافتمش!
چون پیرمردی گشته ام که ازانتظارها عاری،
ومسافری که باخودندارم چمدان
واگر شد چای خواهم نوشید
لب به سخن خواهم گشود!
وشاهدآنانی بوده ام که زودترازقطارمیخواستند به مقصدبرسند
وخودشان راپرتاب کردن ودردامنه های نامعلوم گم شدند!
هرچقدرهم خورشیدتابید_هیچ نشانی ازآنان نشد،
وزنبورهایی که عسل نمیدادندونیش میزدند
وپس ازهرنیشی_جان میباختند!
کودک من؛
جهان برای آغوش وبوسه خلق شده است
قطار_خود به کجاآبادش خواهدرسید
وسوتش برای بیخبرانی ست که درمیانه ریل قطارخوابشان برده است!
برای داشتن زیباترین سرزمین این گیتی
فقط باید عاشق بودوعاشق بودوعاشق بود،
وبدان؛
همه آنانی که
ناحل ترین ریاضیات جهان راحل میکنند
وهمه فاتحان دنیا نیز رُمان میخوانند،
کودک من؛
فقط عاشق باش
#شاهرخ_خيرخواه
#گوشهای_کر
چه فرق دارد _
آوازه خوان میخانه باشی
یاکه قاری گلدسته ها،
چه فرق دارد
شاعر شاعره ها باشی
یاکه شاعر زباله ها،
لب که گشایی
گوشها کرتنهایست،،!
#شاهرخ_خيرخواه