ویرگول
ورودثبت نام
m_59098928
m_59098928
m_59098928
m_59098928
خواندن ۶ دقیقه·۷ ماه پیش

هویت هفت‌رنگ: جستجوی ریشه‌های من در نقشه‌ی جهان

مادربزرگم همیشه با افتخار می‌گفت: «خون قاجار توی رگ‌های ماست». پدربزرگم با لهجه‌ی شیرین آذری قصه‌های کودکی‌اش در تبریز را تعریف می‌کرد. مادرم عکس‌های قدیمی مادربزرگ مادری‌اش را نشانم می‌داد که با چشم‌های روشن و موهای فرفری، شبیه هیچ‌کس در خانواده نبود. و پدرم همیشه می‌گفت اجدادش از شمال هند به ایران آمده‌اند.

من، یک ایرانی با چهره‌ای که نمی‌توانستم دقیقاً تشخیص دهم از کدام قوم است، همیشه کنجکاو بودم: من واقعاً کیستم؟ از کجا آمده‌ام؟

پازل هزار تکه‌ی هویت من

وقتی کودک بودم، این پرسش‌ها برایم سرگرمی بود. در مدرسه، بچه‌ها با هیجان درباره‌ی اینکه کدام یک "اصیل‌تر" است بحث می‌کردند. یکی می‌گفت: "من اصالتاً شیرازی هستم"، دیگری می‌گفت: "من کُرد اصیلم"، و سومی می‌گفت: "خانواده‌ی ما اصلاً یونانی بوده‌اند!"

من اما نمی‌دانستم چه بگویم. پدر و مادرم از شهرهای مختلف بودند، پدربزرگ و مادربزرگ‌هایم از نقاط مختلف دیگر، و داستان‌هایی که می‌شنیدم همیشه پر از عناصر متناقض بود. گاهی فکر می‌کردم شجره‌نامه‌ی من، نه یک خط مستقیم، بلکه شبکه‌ای پیچیده از مسیرهای متقاطع است.

در سال‌های نوجوانی، این کنجکاوی عمیق‌تر شد. وقتی در آینه به خودم نگاه می‌کردم، چشم‌های کشیده‌ام مرا به یاد نقاشی‌های مغولی می‌انداخت، اما موهای فرم و پوست گندمی‌ام به من حس و حال دیگری می‌داد. گاهی در مترو، گردشگران خارجی به من نگاه می‌کردند و به شوخی به دوستم می‌گفتم: "فکر می‌کنن من هم توریستم!"

روزی که تصمیم گرفتم بدانم

بیست و پنج ساله بودم که یک کیت آزمایش DNA خریدم. نمی‌دانستم چه انتظاری باید داشته باشم. حتی فکر کردن به اینکه ممکن است همه‌ی داستان‌های خانوادگی‌مان درباره‌ی "اصالت" ما اشتباه باشد، استرس‌زا بود. اما کنجکاوی‌ام قوی‌تر بود.

یک ماه بعد، نتایج آمد. روی صفحه‌ی نمایشگر، نقشه‌ی جهان با رنگ‌های مختلف علامت‌گذاری شده بود، هر رنگ نشان‌دهنده‌ی درصدی از DNA من:

  • ۴۵٪ ایرانی/قفقازی
  • ۲۸٪ مدیترانه‌ای شرقی
  • ۱۵٪ آسیای جنوبی
  • ۵٪ ترکی/آناتولیایی
  • ۴٪ شمال آفریقا
  • ۳٪ متفرقه

چند دقیقه به صفحه خیره ماندم. من یک نقشه‌ی زنده از تاریخ مهاجرت‌ها، جنگ‌ها، عشق‌ها و زندگی‌هایی بودم که در طول هزاران سال به من رسیده بود. من فقط یک خطِ مستقیم از یک اصل واحد نبودم؛ من رودخانه‌ای بودم که از سرچشمه‌های مختلف جاری شده بود.

وقتی جهان درون من است

آن شب، ساعت‌ها به نتایج نگاه کردم و درباره‌ی هر منطقه تحقیق کردم. داستان‌های خانواده‌ام ناگهان معنای جدیدی پیدا کرده بودند.

آن ۴٪ شمال آفریقا، شاید توضیحی بود برای علاقه‌ی غیرقابل توضیح من به موسیقی مراکشی. آن ۱۵٪ آسیای جنوبی، احتمالاً همان داستان مهاجرت اجداد پدرم از هند بود. و آن ۲۸٪ مدیترانه‌ای شرقی، شاید توضیحی بود برای چشم‌های مادربزرگ مادری‌ام.

مسیر پدربزرگ آذری‌ام در آن ۵٪ ترکی/آناتولیایی پنهان شده بود. و آن داستان‌های قاجاری مادربزرگم، بخشی از همان ۴۵٪ ایرانی/قفقازی من بود.

اما چیزی که بیشتر از همه مرا تحت تأثیر قرار داد، کشف این حقیقت بود که من تنها نیستم. گزارش نشان می‌داد که من با هزاران نفر دیگر در سراسر جهان "هم‌تبار" هستم - افرادی با DNA مشابه، از ترکیه گرفته تا یونان، از هند تا مصر.

اگر ایرانی نبودم...

گاهی با خودم فکر می‌کنم، اگر ایرانی نبودم، دوست داشتم کجایی باشم؟ این سؤال حالا برایم معنای متفاوتی دارد. من تا حدی همه‌ی آن ملیت‌ها هستم! اما اگر بخواهم انتخاب کنم، شاید یکی از این کشورها را برمی‌گزیدم:

ترکیه: جایی که شرق و غرب، سنت و مدرنیته، در هم آمیخته‌اند. مثل من که همیشه بین دنیاهای مختلف در حرکت بوده‌ام.

لبنان: با آن تنوع فرهنگی و زبانی، با آن غذاهای فوق‌العاده که ترکیبی از همه‌ی فرهنگ‌های منطقه است.

ایتالیا: به خاطر عشق به هنر، موسیقی و زیبایی؛ چیزهایی که همیشه در من قوی بوده‌اند.

یا شاید هم، مراکش: با آن بازارهای پررنگ و لعاب، معماری‌های شگفت‌انگیز و داستان‌های هزار و یک شب‌وار.

اما واقعیت این است که من نمی‌توانم یک ملیت دیگر را "انتخاب" کنم، چون من یک ملیت واحد ندارم. من مجموعه‌ای از داستان‌ها هستم، آمیزه‌ای از فرهنگ‌ها، تلاقی راه‌های مختلف در یک نقطه از زمان و مکان.

فراتر از مرزها: وقتی همه‌ی جهان خانه‌ی توست

این اکتشاف مرا تغییر داد. دیگر خودم را محدود به یک هویت واحد نمی‌دیدم. من فرزند جاده‌ی ابریشم بودم، نوه‌ی مهاجرانی که از هند به ایران آمده بودند، نتیجه‌ی داد و ستدهای فرهنگی قرن‌ها، و محصول عشق‌هایی که مرزها را درنوردیده بودند.

تصور کنید یک روز صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید که شما نه فقط به یک خانواده، بلکه به خانواده‌ی بزرگ بشریت تعلق دارید. اینکه خون شما، نه فقط از یک سرچشمه، بلکه از هزاران جویبار به هم پیوسته سرازیر شده است.

من حالا وقتی به اخبار جهان نگاه می‌کنم، دیگر نمی‌توانم دنیا را به "ما" و "آنها" تقسیم کنم. چون من هم "ما" هستم و هم "آنها". آن مرد در خیابان‌های استانبول، آن زن در یک روستای کوچک در هند، آن کودک در ساحل مدیترانه – همه‌ی آنها بخشی از داستان من هستند.

ژن‌های من، پل‌های من

حالا می‌فهمم که چرا همیشه با دیدن تصاویر برج‌های قدیمی استانبول حس غریبی داشته‌ام. چرا موسیقی هندی مرا به گریه می‌اندازد. چرا رنگ‌های شمال آفریقا مرا مسحور می‌کند. چرا داستان‌های یونان باستان برایم آشنا به نظر می‌رسند. همه‌ی اینها در من هستند، در سلول‌های من، در خاطره‌ی بیولوژیک من.

ژن‌های من، پل‌های من هستند به سرزمین‌های دور و نزدیک، به فرهنگ‌ها و مردمانی که شاید هرگز نبینم، اما در من زنده‌اند.

و شاید همین است که ما را انسان می‌کند: توانایی عبور از مرزها، نه فقط جغرافیایی، بلکه زیست‌شناختی. ما همه، در واقع، جهان‌وطنانی هستیم که موقتاً به یک کشور محدود شده‌ایم.

در پایان، من کیستم؟

شاید سؤال درست این نباشد که "اصالت من چیست؟" یا "من کجایی هستم؟". شاید سؤال درست این باشد: "من کیستم، با همه‌ی این تنوع درونم؟"

من ایرانی هستم، چون در این فرهنگ بزرگ شده‌ام، به این زبان می‌اندیشم، با این آداب و رسوم زندگی می‌کنم. اما من، همچنین، بسیار فراتر از یک ملیت هستم. من کتابی هستم با صفحاتی از فرهنگ‌های مختلف، شعری هستم با واژه‌هایی از زبان‌های گوناگون، موسیقی‌ای هستم با نت‌هایی از سرزمین‌های دور و نزدیک.

و شاید این، زیباترین کشف زندگی من بوده است: اینکه من محدود به یک خط جغرافیایی نیستم. من گسترده‌ام، مثل افق، مثل آسمان، مثل دریا. من انسانم، با همه‌ی تنوع، با همه‌ی تاریخ، با همه‌ی داستان‌هایی که DNA من دارد.

در جهانی که مرزها روز به روز پررنگ‌تر می‌شوند، شاید همین نگاه به میراث ژنتیکی‌مان باشد که به ما یادآوری می‌کند: در عمیق‌ترین لایه‌ی وجودمان، ما همه به یکدیگر متصلیم. ما همه بخشی از یک داستان بزرگ‌تریم، یک سفر مشترک در کهکشان DNA.

و این، برای من، هم آزادی‌بخش است و هم مسئولیت‌آور. من آزادم که هویتم را فراتر از مرزهای جغرافیایی و تاریخی تعریف کنم، و مسئولم که پل‌های درونم را به پل‌هایی در دنیای بیرون تبدیل کنم.

پس، ترکیب ملیتی من چیست؟ من ترکیبی از همه‌ی آن راه‌هایی هستم که به من ختم شده‌اند. من ایرانی هستم، با دنیایی در درون.

جهانهنر موسیقییونان باستانمای اسمارت ژن
۹
۰
m_59098928
m_59098928
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید