ویرگول
ورودثبت نام
Hamid
Hamid
Hamid
Hamid
خواندن ۴ دقیقه·۹ روز پیش

سرمایه پاکان

حالا من باید بنویسم البته از آن بایدهای الکی ولی ..این ولی هم الکی بود .دوست دارم چیزهای قشنگ بنویسم به معنی کلمه ها فکر کنم و از دشت اندیشه هایم گلهای خوشرنگ و بو برای خواننده هایم بیاورم.این یک نوشته یکهویی بی فکر و ملاک است در طولانی ترین شب سال حالا سه ساعت است که وارد زمستان شده ایم خدا خیرش کند چند روز قبل البته دقیقترش دو هفته یا بیست روز است با مادرم به یک مسافرت یکهویی رفتیم تقریبا همه کارهای من در زندگی یکهویی است قرار بود سری به بستان آباد بزنیم ولی رد شدیم و رفتیم و رفتیم و سر از سرعین در آوردیم وسط هفته بود و خیابانها خیلی خلوت بود یک شهر حسابی شده است پر از هتلها و آپارتمانها و فروشگاه ها و استخرها مادرم دائم ابراز شگفتی میکرد که اینجا قدیمها یک ده کوچک بودولی حالا انگار بالای شهر تهران است راست هم میگفت یکبار خیلی سال قبل زمان جنگ ما به آنجا رفته بودیم من چهار سال بیشتر نداشتم شب برق قطع شد و مادر بزرگم را به یاد دارم که تلاش میکرد فانوسی را روشن کند راستی خود دوره باستان بود. بعد از آن هم چند بار به آنجا رفتیم همیشه خاطرات خوشی برای من داشت آنجا از معجزات الهی است فکر کن یک آب هست که زمین با امکانات خودش گرمش میکند و مردم چله زمستان وقتی از آسمان برف میبارد تویش آب تنی میکنند .ولی آن روز من حس آب تنی نداشتم و فقط یک دور توی شهر زدیم هوا سرد بود و یک مرد داشت آرماتور بندی میکرد مرد جوانی هم با ماشین فضائیش آنجا دور دور میکرد من به مردم آن دیار که ارادتمند اهل بیت و شهدای کربلا هستند فکر میکردم یاد گذشته افتادم که خودم هم در آن وادی ها بودم و متاسفانه تحت تاثیر مزخرفات دانشمندها و فیزیکدانها اعتقاداتم ضعیف شد مزخرفاتی مثل اینکه علم وجود یک خالق را تایید نمیکند و همه چیز خود به خود از یک مولکول و بیگ بنگ نشات گرفته است پس اگر خدایی نباشد همه دینها هم بی پایه و اساس هستند و هیچ کتاب آسمانی هم وجود ندارد.ولی من آنجا در آن بعد از ظهر آرام و ملکوتی داشتم در آرامش کوه های برف گرفته و بخار آبهای گرم به انسانهای پاکی که یک عمر اعتقادات پاکشان را نگه داشتند و از مال و درآمد حق و حلالشان سهم خدارا به درماندگان دادند فکر میکردم جوانمردی که در آن هوای سرد با دستان پینه بسته مردانه اش کارهای سنگینی مثل بنایی و کشاورزی و باربری و گچکاری میکرد و با خدایش رازو نیاز میکرد و از در آمدش کمی بذل یتیم و بیوه و ابن سبیل میکرد و برکت آن راستی در نسلش و زندگیش پیدا شد و خدا اولاد صالح و سالم نصیبش کرد و حالا آنها دیگر نانشان از سنگ در نمی آید و زندگیهای خوب و امن دارند بله من واقعا داشتم به آن پولهای حلال و دلهای پاک و رعایت حق خدا فکر میکردم که برکت الهی را به زندگیها و نسلها می آورد و انسان را از بلای خرد سوز فقر میرهاند .کسانی که نماز میخوانند و حلال و حرام را میفهمند و به عهدی که بسته اند وفادارند و صبورانه سهمشان از سختی ها و محرومیتها را میپذیرند و بهترینها را برای فرزندان و نوادگانشان میخواهند و از مال حلالشان برای آنها آینده روشن و دارندگی را باقی میگذارند و همیشه دستشان به دعا بالاست تا خداوند از آنجا که خود میداند مسیرشان را روشن و امن کند و سرمایه ایمان و راستی را از آنها و نسلشان نگیرد تا نسل پاکان بیشتر شود و شهرها و روستاها به دست صالحین آباد شود زندانها بسته و مدرسه ها بیشتر شود شکمها سیر و تن ها پوشیده و بیمارها درمان شوند و مگر کم شده از این حسنات. هر جاده ای که به همت اهل علم و عمل هموار و روشن و ایمن میشود هر خانه نیکو و بی نقصی که میسازند هر دارویی که دردی را مداوا میکند جرعه آبی که تشنه ای را سیراب میکند همه از برکت الهی و همت بندگان صالحش است بهتر است ایمانها را حفظ کنیم و فروتنی و قدرشناسی را به فرزندانمان بیاموزیم تا همه چیز خوب شود و از خدا بخواهیم یارمان باشد

اهل بیتبیگ بنگ
۸
۳
Hamid
Hamid
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید