ویرگول
ورودثبت نام
Hamid
Hamid
Hamid
Hamid
خواندن ۲ دقیقه·۳ ساعت پیش

لمس الهی

یکی ازآخرین روزهای ماه رمضان چند سال قبل بود به عبارت دقیقتر بیست و هشتمین روز ماه رمضان هشت سال قبل من طبق عادت معلوف چند سال قبل از آن روزه نمیگرفتم سه چهار ساعت مانده به افطار با مادرم قصد دور زدن با ماشین کردیم همینکه استارت زدم رادیو قرآن پخش شد تلاوت جز ۲۸ ام قرآن توسط یک قاری معروف مصری که خیلی سریع و عالی قرائت میکرد از آنها که یک نفس یک جز را تمام میکنند. من و مادرم اصلا حرف نزدیم دستم نیامد که موج رادیو را عوض کنم یا موزیک پلی کنم فقط گوش میدادیم و سکوت کامل کرده بودیم از محله گذشتیم وارد اتوبان کسایی شدیم رفتیم و رفتیم یک ساعت گذشت به روستای لیقوان رسیدیم آنجا را کمی گشتیم و هنوز هیچ حرفی نزده بودیم و تلاوت ادامه داشت گه گداری مجری میگفت بله شنوندگان عزیز آنچه شنیدید جز بیست و هشتم قرآن کریم بود با تلاوت فلان قاری از کشور مصر و بعد باز تلاوت ادامه پیدا میکرد ما بدون آنکه حرف بزنیم دور زدیم و بطرف خانه برگشتیم حس میکردم آن صدا و تلاوت چیزی در عمق وجود من بیدار کرده یا نیشتر زده مثل عملیات احیای قلب به خانه که رسیدیم هنوز تا اذان دو ساعتی مانده بود و من به رختخوابم رفتم خیلی زود فهمیدم روحم فوران میکند و یک برونفکنی بزرگ در راه است قبلا دو سه بار برونفکنی شده بودم چیزی که بهش تجربه نزدیک به مرگ هم میگویند .حسم درست بود چشمم گرم نشده آن حال با شدت خیلی زیادی شروع شد انگار یک چراغ چشمک زن کند وخیلی قوی بالی سر پیکر خوابیده آدم چشمک بزند آدم اسکلت خودش را هم زیر آن نور قوی میبیند بعد روحش از جسم جدا میشود و بالا میرود و از بالا خودش را میبیند من داشتم کاملا خودم را میدیدم آن تلاوت جانفزا کار خودش را کرده بود در اعماق وجودم اتفاقاتی افتاده بود بعد چندین موجود کوتوله و خنده دارد که شبیه دزدان دریاییه کارائیب بودند و احتمالا شبیه سازیه ذهنم از مفهوم جن یا موجودات غیر ارگانیک بودند از بدنم بیرون زدند من در همان حالا اتاق پذیرایی را که مادر و برادرم نشسته بودند و حرف میزدند را میدیدم و میخواستم بهشان بگویم فرار کنید جنها می آیند ولی آنها اصلا نمیشنیدند .از خواب که بیدار شدم احساس سبکیه خیلی غریبی داشتم اشتهایم تقریبا از بین رفته بود و خوراکم به صفر نزدیک شده بود صبح زود یک کف دست نان میخوردم و تا شب هیچ حس گرسنگی نداشتم و پیاده رویه خیلی زیادی هم میکردم و هیچ حس خستگی و گرسنگی و نشنگی در من نبود در یک ماه نزدیک سی کیلو وزن کم کردم ولی بعد انگار آن موجودات همانجور که رفته بودند برگشتند و کیلوها و اشتهای رفته را با خودشان برگرداندند

ماه رمضانقرآن کریم
۰
۰
Hamid
Hamid
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید