باز میخواهم تلاش کنم از کلیشه های نوشتاریم دور و وارد میدانهای تازه ای شوم حتی خود این شروع هم تکراری و کلیشه ای هست بعضی از نویسنده ها که به دلایلی ممنوع الکار میشدند نوشته های خود را به نویسنده های دیگر میفروختند که با اسم خودشان چاپ کنند .البته دقیق نمیدانم دیشب من برای تازه شدن تلاش کردم ولی کافی نبود خارج شدن از کلیشه های چند ده ساله سخت است و توان من ذاتا کم .دارم به درد شکمم فکر میکنم چون با شکم خالی چای داغ خوردم .البته درد چندانی نیست چشمهایم هم چند روزیست میسوزند و از خودم میپرسم چه خواهی نوشت؟ چیزی در ذهنم نیست یک چیز پیدا میکنم و آن یک روز از گذشته است من چهل سال آزگار زندگی کرده ام در گذشته روزهای سخت و عجیبی داشته ام روزهایی که در مرز فروپاشی کامل روانی بودم من نمیتوانستم از پس زندگی و پیچیدگیهایش بر آیم نمیدانستم این زندگی برای چیست ضعیف بودم مغزم نمیتوانست از پس فهم این پیچیدگی بر آید سرسام میگرفتم و متحیر میماندم .آیا شما اینرا میفهمید؟ من از خودم میپرسیدم برای چه هدفی زنده ام هیچ دوستی نداشتم الان هم ندارم و هیچ تخصصی هم نداشتم و هیچ علاقه ای و هیچ کوفتی.اینهم کلیشه است حالا من باید سعی کنم از زاویه متفاوتی به کلیشه نگاه کنم آیا تا به حال فکر کرده اید در دنیای دیوانه ها چه میگذرد؟ البته دیوانه کلمه درستی نیست کسانی که هوششان از مرز پایین است و به حالت عقب ماندگی در می آیند یا مبتلا به اوتیسم یا مونگولیسم یا اسکیزوفرنی و امثال آن هستند ؟ بعضی از فیلمها به این مسايل پرداخته اند مثلا فیلم یک ذهن زیا در مورد جان نش دتنشمند بزرگی که مبتلا به فرنی شده بود و وضعش خیلی سخت شده بود یا فیلمهای زیادی در مورد عقب مانده ها یا ...وای من حتی خودم هم نمیدانم چه مینویسم باید از خودم بپرسم وقتی کتابی در دست میگیرم دوست دارم چه چیزی در آن نوشته شده باشد؟ این سوالیست که بارها از خودم پرسیده ام و تقریبا به هیچ چیز خوبی نرسیدم .سعی میکنم چیزهای کوچک و مستمر بنویسم یکی از سوالهایی که بعد از حیرت در کار جهان به ذهنم می آمد این بود که دنیا چطور ساخته شده است این برجها این تکنولوژی هواپیماها فلان ها و آهرش به این نتیجه رسیدم که همه چیز به مرور و قدم به قدم ساخته میشود و تحیر لازم نیست کسی از شما اینها را نخواهد پرسید و مسئولش نیستید.بزرگترین کشتی ها سریعترین جت ها بلندترین برجها ایمنترین اتومبیلها هیچ کدام از آسمان نازل نشده اند و مردم همین جهان از پسشان بر آمده اند میل به رقابت و درخشش و بهترین بودن آنها را بع آن درجه رسانده .یک معلم جوان و ناشناخته و بی منزلت که توسط سیستم به بدترین ماموریتها گماشته میشود در جایی که حتی اسمش روی نقشه نیست در دل کوه ها و مناطق صعب العبور که به معنی واقعی کلمه ناکجا آباد خوانده میشود به بچه های روستا علاوه بر خواندن و نوشتن آداب معاشرت و نظافت و بهداشت و زبان خارجی هم یاد میدهد در روستایی که حتی زبان رسمی کشور را هم نمیدانند بچه های کوچک و شپش زده را طوری تربیت میکند که هیچکس توقع ندارد آنها میتوانند کتابها و مجلات را بخوانند و انشا و املا بنویسند و خیالپردازی کنند و حرفهایی برای گفتن داشته باشند فوتبال و والیبال یادشان میدهد .او به سهم خود دنیای آنهارا عوض میکند و باعث پیشرفتشان میشود .شهرداری خیابانها و محله ها را آسفالت نو و ضخیمی نیریزد و سرعتگیرهای ناجوانمردانه را حذف میکند اهالی فکر میکنند محله زیبا و نو نوار و باعث آرامش خاطر و شادابی آنها شده وقتی کارها درست انجام شود گل از گل مردم میشکفد مردی که دغدغه اجتماع و اعتیاد دارد به کمپ ترک اعتیاد میرود و از آنها میپرسد چرا معتاد شدید معتاد ها از درد دندان یا درد بدن یا رفیق ناباب و فقر و ژنتیک نام میبرند و میگویند اعتیاد هرگز از بین نمیرود مرد با خودش می اندیشد چطور ممکن است کسی بخاطر درد دندان یا بدن سراغ اعتیاد رود .چه زمانی زندگی عادلانه خواهد بود ؟ عده ای از ثروتمندان بزرگ میل به کار خیر و آزادی زندانیان و نجات اعدامیان و تامین جهاز نوعروسان و اسکان گدایان و کارهایی از این دست دارند ولی چرا هرگز درست نمیشود؟ نه این جمله درست نیست بالاخره زندگی ادامه پیدا میکند و راه خودش را میرود اقتصاد و کیکش بزرگتر میشوند و جمعیت بیشتر میشود .وقتی وارد یک معدن غول آسا شدم انسانها در مقابلش واقعا مثل پشه بودند آن لحظه من پی به عظمت توصیف ناپذیر زمین وکوچکیه خنده دار نوع بشر بردم حتی بزرگترین ماشینها هم در مقابل آن ابعاد زمین هیچ بودند درست است که میگویند بمبهای اتمی قادر به نابودی هزاران باره زمین هستند ولی نابود مردن با آباد کردن متفاوت است باید سخت کار کرد تا خریف این کره وحشی و غول آسا شد سنگها و فلزات را از دلش بیرون مشید و خانه های تازه سخت و جاهای بکر و وحشی را آباد و مسکونی کرد که جمعیت بالا برود و نیرو زیاد شود؟ گفتنش ساده نیست حالا دارند به کیفیت اهمیت میدهند یعنی خیلی وقت است که اینکار را میکنند شاید یک فکر هم این باشد که هزاران نفر بلکه میلیونها نفر زاده شوند بلکه از درونشان انسانهای با کیفیت و سرنوشت سازی مثل ناپلئون و تسلا و ایلان ماسک و انشتین بیرون آمد؟ شاید هم بیشتر دنبال سرباز و نیروی سرکوب باشند من دقیق نمیدانم آن معدنی که من دیدم با میلیونها کارگر هم مهار پذیر نبود و شاید هزاران معدن آنجوری و بزرگتر از آن پر دنیا هستند و پروژه های خیلی بزرگتر دیگر برای خیلی از آنها عده اصلا مطرح نیست مثلا وقتی میخواهند یک سلاح خیلی پیشرفته بسازند میلیونها آدم معمولی هیچ کاری نمیتوانند بکنند ولی چند نابغه گمنام میتوانند کار را پیش ببرند مثلا میلیاردها انسان پر طول تاریخ پی به نسبیت خاص و عام و قدرت نهفته در هسته اورانیوم نبرده بودند و هرگز نمیتوانستند ببرند ولی یک نابغه تاریخ ساز به اسم انشتین از پسش برآمد شاید اگر تسلا نبود هنوز هم برای روشنایی و توزیع عادلانه برق با مشکل مواجه بودیم یا بدون کارل بنز هرگز موتور بنزینی اختراع نشده بود و خبری از اینهمه پیشرفت در موتورهای درونسوز نبود و ماشینها با نیروی بخار یا باطری کار میکردند و نهایت سرعت ممکن هنوز به سی کیلومتر هم نرسیده بود😂 این حرفها نالازم است و ناکافی و بی فایده هستند؟ نمیدانم حالا وارد میدان دیگری شوم ؟ نه همان سوال که بی جواب ماند وقتی کتابی در دست میگیریم چه چیزی باعث میشود از خواندنش لذت ببریم ؟ فهمیدن این خیلی سخت است راستش کتابهای کمی هستند که بتوانند با رسانه های تصویری رقابت کنند دیگر کسی حتی حوصله صد سال تنهایی را با آنهمه تحسین و شگفتی را ندارد .مردم دنبال فیلمهاوسریالها هستند که همه چیز را یکجا و به راحتی نشان دهد .یک کتاب بود که با جزئیات زیاد طریقه ساخته شدن کانال پاناما را نوشته بود به نظرم هنوز بهترین کتابی است که توانسته ام تحملش کنم و تا آخر بخوانم و دیگری کتابی به نام فرزند تاریکی از یک زن زباله گرد برزیلی که شرح زباله گردیها و زندگی سگیه هر روزه اش را نوشته بود و تبدیل به یک پدیده جهانی شد .