غر غرم گل کرده. اگه حوصله ندارید، ادامشو نخونید.
راستش بیش فعالیم داره میرینه به زندگیم!
بدون اغراق، قشنگ داره میرینه!
و خیلی خیلی سرزنش میشم.
نه اینکه بگن تو چرا بیش فعالی و مستقیم برای این سرزنش بشم ها، نه.
اما بخاطر چیزایی که بخاطر بیش فعالیمه چرا!
مثل اینکه نمیتونم یه ربع، فقط یه ربع بشینم و درس بخونم یا نقاشی کنم یا کارای این شکلی کنم! موقع مدرسه از هر ۱۰ تا تکلیفم یدونشو مینوشتم اونم ده روز طول میکشید. نه اینکه نخوام بنویسم ها. میخواستم، نمیتونستم، تهایتا خودمو میکشم چهار پنج دقیقه میتونستم بشینم و انجامش بدم. هر نقاشیم یه ماه طول میکشه با اینکه نقاشیو دوست دارم!
خودمم این وضعو دوست ندارم.
خودمم این شرایط خواب حتی توی سخت ترین و خسته کننده ترین روز هاو کار ها رو دوست ندارم!
خودمم دوست ندارم که حتی موقع دیدن یه قسمت سریالم، با اینکه از سریالای مورد علاقمه بازم اذیت بشم چون باید اروم باشم و اونو نگاه کنم.
ازینکه روزی ساعت ها راه میرم راه میرم راه میرم راه میرم و یه وقتا پام درد میگیره، ازینکه از شدت راه رفتن کف پام پره میخچه شده، اذیت میشم! بدم میاد!
ازینکه حتی کوچیکترین چیزا رم یادم میره. و همه چیو دیگران بهم یاد آوری میکنن و اگه نکنن ریده میشه تو یه بخش از زندگیم، ازینکه وقتی یه چیزیو یه جا میزارم، با فاصله یکی دو ثانیه یادم میره و روزی دنبال بالای پنجاه تا چیز میگردم، گوشیمو روزی ده بار گم میکنم، وسایل دیگرانو جا به جا میکنم و یادم نمیاد کجا گذاشتم و مورد سرزنش قرار میگیرم، ازینکه حتی چیزی که من برش نداشتم و گمش نکردمم باز میفته گردن من چون من ازین کارا زیاد کردم، متنفرممممممم!
ازینکه هیچی تو مخم نمیره، خنگ و بی تمرکزم! اونم شدید، متنفرم!
گاهی با خودم میگم چی میشد منم مثل دوستام و هم سن و سالام بودم که، حال نداشتم از جام تکون بخورم و بجاش تو کارای نشستنی حوصله و تمرکز داشتم.
ولی من حتی تو ورزشم تمرکز ندارم و نمیتونم درست حسابی انجامش بدم!
من الان...پاهام درد میکنه! گناه دارن...اشکام بعد چندین ساعت گریه نکردن دارن میان و دلم برای خودم میسوزه...من و پاهام گناه داریم... ولی خب...کاریش نمیشه کرد. افریده ی خدا ایم و بازم شکرش