چند ماهه که اینجا، در این صفحه دوست داشتنی خودم، چیزی ننوشتم.
نه از سر نخواستن، بلکه هر شب میخواهم که بنویسم اما یا از خستگی به خواب میروم یا بین کار های کوچک و بزرگ روزانه فراموش میکنم.
نویسنده ماهر و قابلی نیستم اما نوشتن از عمق وجودم، نیازی به نویسنده بودن ندارد و تنها کنار هم گزاشتن چند کلمه هم برای مدتی کافیست.
حالا، دقیقا وسط درس و مشق، دیدم که اینطور نمیشه، بشینم یه معرفی کتاب حداقل بنویسم و اعلام حضوری کنم
یکی از کتابهایی که یادم نمیاد کِی خوندم (فکر کنم بهار یا تابستون بود)
اما یادمه که خیلی خیلی سریع خوندمش چون دلم نمیومد ازش دل بکنم.
کلاغ سفید، نوشته فریبا خزائی یه کتاب درباره یه پسر به نام ایمانه که بخاطر مشکلات روحی بستریه، از کودکی تا جوانیش رو روایت میکنه و میتونم به جرئت بگم بین رمان های ایرانی که خوندم، این و چند تای دیگه رو خیلی دوست داشتم.
وقتی که میخوندمش، با تمام وجود خودم رو بجای ایمان احساس میکردم و ترس و خشم و غم و شادی رو احساس میکردم!
بهتون پیشنهاد میکنم اگر نخوندینش حتما بخونیدش پی دی افش توی طاقچه به صورت رایگان هم وجود داره، تو کتاب فروشی هایی که رفتم (البته این رو هم ذکر کنم که کتابفروشی های کوچیک رفتم) این کتاب رو ندیدم.
امیدوارم دوسش داشته باشید💙🦋