دست پسرش را گرفت و بردش به قربانگاه. در دلش به او افتخار می کرد. خدا عجب پسری به او داده بود!
از طرفی می خواست پیرو حرف کسی که او را، با تک تک جزئیاتش ساخته بود باشد، و از طرفی دل کندن از نازنین پسرش بسی سخت بود.
اما انگار کفه ی حرف خداوند بر ترازو سنگینی می کرد.
نهایت این ماجرا را هر مسلمان آگاهی می داند. مهم این است که ابراهیم، دوست خدا سربلند شد؛ رو سپید از آن امتحان سخت بیرون آمد و به اذن خدا برای امت فرزند نازنینش محمّد، رسول خدا چنین عیدی را رقم زد.
چنین روزی بس مبارک است بر همه ی ما که امت محمّدِ ابراهیم هستیم...مگر نه؟