ویرگول
ورودثبت نام
روزنه
روزنه
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

جانستان کابلستان

من تقریبا همه ی کتاب های امیرخانی را خوانده ام هرچند که زیاد هم ننوشته است. و وجه اشتراک همه ی آنچه که خوانده ام هم این است که بسیاری از آنچه نوشته است را نفهمیده ام. کلیت کتاب و بعضا بعضی موارد و جملات زیبایش را به خوبی درک کرده اما بسیارش را هم نفهمیده ام. ادبیات مرموزی دارد و دقتی بی حساب میخواهد که من ندارم.
اما بحث کابلستان فرق میکند. خودِ خودِ سفرنامه ی نرم است. یک سفرنامه ی نرم که عجیب هم کشش دارد. با اینکه میدانستم از آن روزها 10 سالی میگذرد اما بازهم بیتاب بودم که نکند شبانه راه بیفتد و طالب ها سرش را ببرند. خداپدرش را بیامرزد با این چیزی که نوشته است.

این از تعریف های دوزاری که باید ازکتاب میکردم. اما کابلستان امیرخانی فرق میکند چون خودش رضا امیرخانی است که با یک نویسنده ی صرف فرق میکند. امیرخانی راستی راستی نویسنده است. نه برای ارمیا و بیوتن و اینهایش... امیرخانی نویسنده است چون برای نوشتن هایش در بین مردم زندگی کرده است. اینکه میگوید از تاکسی پیاده میشوم و شهر کابل را پیاده گز میکنم تا روح شهر را بفهمم یعنی که او خیلی خیلی میفهمد. امیرخانی که در تک تک روزهای حضورش در کابل و هرات و مزارشریف،به دنبال کشف فرهنگ های مشترک است و مقایسه ای که بین میهن اولش( ایران) و میهن دومش( افغانستان) میکند، بوی وحدت میدهد، یعنی خیلی نویسنده است.

اینکه بفهمی دنیای نوشته هایت ناگزیر رنگ و بویی از سیاست دارد. رنگی اصیل از فرهنگ که هرچه کنی امکان ندارد که از تو دور شود.پس باید تاریخ را حسابی خوانده باشی! پس سرفصل های کتابت هم برگرفته از شیخ الرئیس میشود.

اینکه بفهمی نویسنده شدن به معنای ساز مخالف زدن صرف با حکومت نیست و از طرفی تائید کورکورانه ی آن هم نیست. یک جایی باید بگویی لعنت برپنجشنبه ای که به سراغ کنسولگری کشورت میروی و اینطور از سیاست های آنها چندشت میشود؛ و روز دیگر باید بگویی اینکه ایرانی خودش را ایرانی میداند و بلوچ، کرد، لر، فارس و غیره و غیره ندارد، یعنی هزاران سال نوری تمدن.

نویسنده یعنی بیایی و تحلیل هایت بین المللی باشد. انتخابات های خاورمیانه را برسی کنی و بگویی حواستان هست که ما چه نقش کلیدی در اتحاد این دنیای جدید داریم؟ راستی حواستان هست که با همه ی پیشرفت هایی کهنسبت به این میهن دوم داریم، فقط کافیست تا اتحاد داخلیمان کمی خدشه دار شود تا به معنای واقعی به روزهای وحشت افغانستان برگردیم!!!

نویسندگی یعنی با همه ی اینها،دلت برای چشمان مورب دختر هزاره بلرزد و با خودت بگویی مگر چه گناهی کرده است که سرنوشت او با چنین زندگی سختی عجین خواهد شد؟



بعد ازتعریف های یه زاری از کتاب، جانستان کابلستان را بخوانید. بعد هم اگر دلتان خواست هرچه استعمار و استکبار و اس دیگر هست را لعنت کنید و برای اینکه عقل این اسکل های داخلی هم کمی بیشتر برسد دعا کنید.

افغانستانرضا امیرخانیرماننویسندگیآمریکا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید