آقای یامین پور:
با کتاب« نخل و نارنج» از آن جهت که درجهت شناخت شیخ انصاری قدم برداشته بودید؛ بینذیر بود. شیخ انصاری را آن طور که شما بیان کردید شناختم و یک دریای بی پایان افسوس برای هویتی که لا به لای تعصبات کورکورانه مدفون شده است.
شیخ انصاری – سید شوشتری – دهقلی – سبز قبا و هزاران نام دیگری که در این کتاب بیان شده است را باید بشناسیم و باید آن که دستش می رسد بشناساند.همان دریای بی پایان افسوس!
متن کتاب اگرچه زندگی نامه ی شیخ بود اما به خوبی لباس رمان را برتن کرده بود و افسار خواننده را به دنبال خویش میکشید.
توانسته بود دوئل تصوف و طریقت را بشکند و به نرم ترین شکل ممکن،همچون رودی روان .
و چه زیبا بود نجات یافتن از این تضادهای همیشگی...
اما اگر قرار باشد با کتاب« مردی در تبعید ابدی» از نادر ابراهیمی که زندگی ملاصدارا هست، مقایسه بکنم؛
به هرحال بین یک نویسنده ی کهنه کار که عمرش را در بازی با واژه ها گذرانده است و فعالی چون شما تفاوت هاست...
اما همچنان تاکید میکنم که نشان دادن و خوب نشان دادن افرادِ مستوری همچون شیخ انصاری
بشدت سخت تر است از سخن گفتن درمورد فردی همچون ملاصدرا است که دل بی اختیار آن را پذیرفته است و جایی برای مخالفت با سُلوکش نیست.
شیخ انصاری بخشی از هویت ماست و باید بخوانیدش.