جه هی. چقدر سرده ولی شاید چون اولشه-هیچی نگفتم به درس گوش دادم، موقع ناهار منو سوبین پیش هم نشستیم که یهو جونگکوک اومدم رو به روی ما نشست. جونگکوک. سلام جه هی، جه هی.. سلام جونگکوک، ذهن جه هی: وایییی چقدر کیوته هم جونگکوک کیوته هم جین عرررر خب دیه اروم باش و لبخند بزن،، جه هی، سوبین و جونگکوک سر میز ناهار اونقدر حرف زدن و خندیدن که الان دوستای صمیمی هستن و همیشه باهمن،،،(یک هفته بعد) جه هی. حوصم سر رفت چیکار کنم؟ که یه پیام براش اومد، بذارببینم کیه، جونگکوکه. از زبان جونگکوک.. یعنی واقعا عاشقش شدم هروقت اونو میبینم تپش قلب مبینم و هروقت باهاش وقت میگذرونم خوشحالم(نویسنده زیاد کیدراما میبینه??) بهش پیام دادم گفتم سلام جه هی خوبی میای شنبه بریم بیرونــ؟ از زبان جه هی، ها شنبه بریم بیرون،، باشه قبول میکنم،، جونگکوک پس بیا رستوران... ساعت1:30جه هی.. باش میبینمت ذهن جه هی، چییییی اونجا یکی از معروف ترین و گرون ترین رستورانای سئوله برای چی منو اونجا دعوت کرده؟ ولش مهم نیس ولی شاید ازم خوشش میاد اههه بس کن دیه اون دوست صمیمی ــمِ چطور میته ازم خوشش بیاد باصدای زنگ موبایلش به خودش اومد هاا این کیه (ی شماره ناشناس بود) یوبوسِیو(الو؟) سلام( علامت جه هی+.علامت شخصی که زنگ زده_)_سلام +شما؟_من جینم +چیییی همون کیم سوک جین توی کلاس؟_اره +شمارمو از کجا اوردی؟_از سوبین گرفتم+اها حالا چیکارم داشتی_شنبه ساعت 2 بیا رستوران...... کار مهمی دارم باهات بوق بوق (مثلا صدای قطع شدن موبایله)از زبان جه هی، چیییی چرا جین منو بابد دعوت کنه رستوران صبر کن ببینم این همون رستورانیه که منو جونگکوک قرار بود بریم حالا چه غلطی کنم نیم ساعت بعد قرارم با جونگکوکه بزار زنگ بزنم سوبین.. جه هی. الو سوبین سلام. سوبین، سلام چی شده چرا صدات اینجوریه. جه هی، جونگوک گفت شنبه ساعت یک و نیم برم رستوران.....(اسمشو خودتون فرض کنین?) بعدش جین زنگ زد و گفت شنبه ساعت دو بریم همون رستوران چیکار کنم. سوبین. واوووو خوشبحالت معروف ترین و جذاب ترین پسرای مدرسه میخوان ببیننت جه هی. چی چیو خوش بحالت بدبخت شدم. سوبین، ببین به جونگکوک بگو ساعت یک برین چون تو ساعت دو یه کار واجب داری که حداقل یک ساعت باهم باشین. جه هی. اینم بد فکری نیستا الان بهش میگم. همینا رو که سوبین گفت به جونگکوک گفتم و قبول کرد... شنبه،،، ساعت 9بیدار شدم صبحونه خوردم و رفتم دوش گرفتم لباسامو پوشیدم و ارایش کردم تا اینکارو کنم ساعت شد12:30(لباسش یه استین کوتاه سفید که مروارید روش کار شده بود با یه دامن لی که بند داشت موهاشم باز بود خیلی کیوت بود) رفت سوار ماشینش شد ماشینش پورشه ی سفید بود(چون باباش کارخونه داشت وضع مالیشون خیلیییییی خوب بود) تا اون رستورانه حدود نیم ساعت راه بود وقتی رسید ساعت یک بود دید جونگکوک سر یه میز که با کلی شمع و گل تزیین شده نشسته توی ذهنش، فک کنم واقعا ازم خوشش اومده، رفت سمت جونگکوک، جه هی.. سلام دیر کردم؟ جونگکوک.. سلام نه منم تازه رسیدم. جه ه.. پس خوبه، جونگکوک.. چی میخوری؟ جه هی.. امم من استیک مخورم. جونگکوک.. منم استیک میخورم گارسون دوتا استیک لطفا. جه هی.. میگم چرا هیچکس اینجا نیس؟ جونگکوک.. چون امروز منو تو امدیم دیه اجازه ندادم کسی بیاد(بابای جونگکوک میلیاردره و اینجا مال بابای اونه) جه هی،، یعنی همه جارو رزو کردی؟ جونگکوک.. نه اینجا مال بابامه، جه هی.. واقعا خیلی قشنگه. جونگکوک.. یه لبخند ریز و کیوت زد و بعد گفت: جه هی میخواستم یچیزی بهت بگم، که همون لحظه یهو.......
جای حساس کات کردمااا ??