هستیا
هستیا
خواندن ۱ دقیقه·۱ روز پیش

تا آسمان چند قدم راه است؟

برای بار چندم آمده ام؟ خودم هم نمیدانم...
آمده ام نشانیت را بگیرم؛
آخر میدانی، وقتی برای آخرین بار رفتی برف می‌بارید!
رد پاهایت را گم کردم، من رفتنت را از صدای طوفان ها شنیدم...
از هر کسی که تو را دیده و ندیده بود، شنیده بود و از تو گفته بود پرسیدم.
من کل این شهر را گز کردم در پی نشانی از تو!
ولی نبودی، تو در اینجا نبودی، در میان اینها نبودی...
تنها نشانیت قلب من است، میخواهم به دیدنت بیایم و تا ببینی هنوز مانند روز اول در قلبم میتپی.
به سوی تو روانه میشوم، چرا روی این سنگ های سرد نامت را حک کرده اند؟
راستی، چقدر دوستت دارند! همه برایت گل آورده اند، میبینی؟ همه شان لاله ها و کوکب های سفیدند.
چشم میبندم و قدم هایم را به سویت برمیدارم، فقط...
میشود بگویی تا آسمان چند قدم راه است؟

💜🖤🤍
💜🖤🤍


پ.ن: یه داستانک کوتاه، فقط برای اینکه بنویسم برای امتحانات خیلی همه دانش آموزا و دانشجو ها شلوغن واقعا و فشار زیادی هست، توقع والدین و نمره های حساس برای کنکور و آزمون های آزمایشی و دیر خوابیدن و زود پاشدن و فشار استرس خیلی برای همه سخته، امیدوارم هر جا هر کسی امتحان. داره موفق شده باشه، اگر هم نه فدای سرتون امتحان مال خراب کردنه😁

نویسنده نور و سایه ... گاهی نهان و گاهی آشکار ...
از اطلس سرخ اقیانوس واژگان 🌊📚🖋 قایقی ساخته ام به سپیدی نور ☘🥀🍂 در سینه ی دریا به دنبال نهنگی تاختم 🐳🐋 و در جست و جوی گوهر حیات 💎🌱 به مامن واژگان جستم 🌈🌙💧☔ مشتی گل نثارم کردند و من 🌺🌷🌹 بوسه ای بر تک تک آن گلبرگ ها کاشتم💖 ✨🌙~•°stargirl°•~
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید