«دردونه یکی یدونه قلب من سلام. میدونم که این نامه رو نمیخونی . یعنی نمیتونی که بخوانی ولی من مینویسم برات چون ..شاید.. میخوام فکر کنم که هنوز هستی و من هنوزم کسی رو دارم که بتونم غم هام رو باهاش تقسیم کنم. آخه میدونی ؟ من بعد از تو خیلی تنها شدم. و کسایی هم که میتونم باهاشون درد و دل کنم. خودشون هزار تا مشکل و دغدغه دارن پس من نمیخوام که اونا هم بخاطر خودم ناراحت کنم. پس.. مثل بچه ها دوباره به سمت تو رو میارم چرا که اولین و آخرین کسی هستی که دارم. یا میخوام فکر کنم که دارم. عزیزدورم میدونم که از استعداد فوق العاده من توی ناراحت بودن مطلعی. ولی بعضی وقتا فرق میکنه. آدم ها جوری با من رفتار میکنند که انگار من قلب ندارم . اونا قلب منو مثل یک گنجشک که زخمی و ترسیده ست زیر پا له میکنن. و حتی لحظه ای .. فقط یک لحظه .. به این فکر نمیکنن که این کار چه بلایی به سر من میاره. در حقیقت تنها کسی که بهم اهمیت میداد تو بودی . متوجه پدیداومدن سایه غم و اندوه روی صورتم هستم . و متاسفانه متوجه این هستم قلبم چطوری داره له میشه .
از همه این ها که بگذریم . چقدر جای خالی تو زشت و ناجوره. شبیه نقاشی هایه که وقتی ناراحت و بی حوصلم میکشم . همونقدر بهم ریخته و درهم. بعضی اوقات به چیز های که برام گذاشتی نگاه میکنم. و با خودم زیر لب میگم:«یعنی خواب نبود؟» اون ها تنها چیز های هستند که باعث میشن باور کنم تو واقعی بودی !
تو اینقدر زیبا و رویایی بودی که نمیتونم باور کنم توهم نزنم . همه داستان ها پایان خوشی ندارن. مخصوصا اونایی که افسانه نیستند . تو منو از تنهاییم کشیدی بیرون و بهم نوشیدنی تعارف کردی . بهم یه سرخوشی ساعتی دادی و با بودنت یک سرمستی جاودانه و همیشگی . جزییاتم رو به خاطر سپردی و دوستم داشتی . وقتی که مردم میگن به عشق اعتقادی ندارن. احساس واقعی بودن ندارم. انگار که وجود ندارم . آخه من نمونه تمام و کمال یک عاشق بداقبالم.»