𝐩𝐢𝐱𝐢𝐞·۱ سال پیشNo CPRيه سري هيجانات خيلي كوچيك تو زندگي پيش ميان كه به خودت مياي ميبيني يه روز خيلي بد رو برات خوشحال كننده كردن.
𝐩𝐢𝐱𝐢𝐞·۱ سال پیشاولیناولین نامی که بر زبان آوردم نام او بود . چشمانم بی رمق و خمار باز شدند . از طریق بینی ام نمیتوانستم نفس بکشم و این برای من طاقت فرسا بود و…
𝐩𝐢𝐱𝐢𝐞درنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ سال پیشیک نامه خیلی کوچیک برای شمامن از تو تنهاتر بودم. تو من رو داشتی و من هیچکس رو.
𝐩𝐢𝐱𝐢𝐞·۱ سال پیشصبح ازت بیدار شدم. میشه تعبیرتو بهم بگی؟خاطره، چیز عجیبیست؛ گاه مثل شعبدهباز، از کلاه، عکسهایی قدیمی را بیرون میکشد که خیال میکردی تا ابد فراموششان کردهای.