کسانی که کار میکنند، از بیکار شدن میترسند. کسانی که کار ندارند، همواره میترسند که دیگر هیچگاه کار پیدا نکنند. کسی که از گرسنگی ترس ندارد، از غذا واهمه دارد. ماشینسواران از پیاده راه رفتن میترسند و کسانی که پیاده راە میروند میترسند ماشینی آنها را زیر بگیرد. دموکراسیْ از به یاد آوردن میترسد و زبانْ از سخن گفتن. شهروندان از نظامیان میترسند، نظامیان از کمبودِ سلاح و سلاحها نگرانِ کم شدنِ جنگها هستند. زمان، زمانِ ترسیدن است: ترسِ زن از خشونتِ مرد و ترسِ مرد از زنِ بدون ترس. ترس از دزدان و ترس از پلیسها. ترس از درِ بدون قفل، از زمانِ بدون عقربههای ساعت، از کودکِ بدون تلویزیون؛ ترس از خوابیدن در شبْ بدون خوردنِ قرص، و ترسِ بیدار شدن در روزْ بدون قرص. ترس از جمعیت، ترس از تنهایی، ترس از آنچه شد و آنچه ممکن است بشود، ترس از مُردن، ترس از زیستن.