ویرگول
ورودثبت نام
Bande_khoda
Bande_khodaبنده خدا
Bande_khoda
Bande_khoda
خواندن ۱ دقیقه·۷ ساعت پیش

امان بی امان

شاید اگر روزی از کسی چیزی بخواهم آن شخص بی‌قید و شرط تو خواهی بود. از تو خواهم خواست تنها لحظه‌ای در سکوت بنشینی و بیندیشی که چه سهم سترگی در کشاکشِ احساسات متناقض من داشته‌ای. تو شاید یگانه کسی بودی که عشق و نفرت را هم‌زمان در وجودم کاشتی.
تو بگو من در برابر دستانت چه کنم؟ دستانی که سایه‌ای عظیم بر زندگی‌ام افکنده وهمچون آواری بر آبرویم چنگ زدند و معصومیت کودکی‌ام را چوب حراج زدند آیا باید از آن‌ها خشمگین باشم؟ خشم از دستانی که از سر عشق پینه بسته‌اند؟ چگونه توان چنین خشم را داشته باشم؟
قصیده‌ی زندگی‌ام را تو به پایان برسان و از من بپرس: اگر غریبه بودی با تو چه می‌کردم؟ به خدا بی‌درنگ قصاصت می‌کردم حتی به بهای نابودی خویش. و اکنون تو بگو چگونه می‌توانم تو را قصاص کنم؟ تویی را که در پس هر رنج من اشک ریختی اما هم‌زمان خنجری بودی که خواب‌هایم را به کابوسی بی پایان  بدل ساختی و آرامش را برای همیشه از افق ابدیتم زدودی.
آری تو سهمی بزرگ در تناقضاتم داشتی و من شاید زاده‌ی بودن‌ها و نبودن‌های توام...

برخشمعشق
۰
۰
Bande_khoda
Bande_khoda
بنده خدا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید