در مقدمه کتاب "آینهای در دور دست"(باربارا تاکمن/نشر ماهی، ترجمه حسن افشار) به نقل از «جان درایدن» نوشته است:« چرا که هرچه عوض شود، آدمیزاد عوض نمیشود و ذاتش همان که هست میماند». نگرش تاریخی تاکمن در کتاب، یگانگیواکنشهای بیخردانه بشر در ادوار تاریخ است. بخش مربوط به طاعون عالمگیر قرن۱۴ م بسیار شبیه به اوضاع کنونیکروناست. طاعون از چین شروع شد:
?در اکتبر سال ۱۳۴۷، دو ماه پس از سقوط کاله، کشتیهای بازرگانی جنوایی با سرنشینانی مرده یا در سکرات مرگ به لنگرگاه مسینا در سیسیل رسیدند. آنها از بندر کافا ( فئودوسیای کنونی) در کریمه میآمدند، جایی بر کرانهی دریای سیاه که جنواییها در آن تجارتخانه داشتند. زیر بغل یا روی کشاله ران ملوانان بیمار غدههای سیاهی به اندازه ی تخممرغ یا سیب پیدا شده بود که از آنها خون و چرک می آمد. بر اثر خونریزی داخلی، دملها و لکههای سیاهی روی بدن مبتلایان پراکنده میشد. بیماران دردی جانکاه میکشیدند و تنها پنج روز پس از بروز نخستین نشانه ها جان می دادند. با گسترش بیماری، به جای غدهها یا خیارکها نشانههای دیگری همچون تب مدام و بزاق خونین شایع شد. قربانیان نشانههای تازه سخت سرفه میکردند و عرق میریختند و حتی زودتر از بیماران پیشین میمردند، ظرف سه روز یا کمتر، گاه حتی ظرف بیست و چهار ساعت. در هر دو نوع، هرچه از بدن خارج می شد بوی تعفن میداد: نفس، عرق، خون دمل ها و ششها، ادرار خونی و مدفوع خونی سیاه. نومیدی و افسردگی با این نشانههای جسمانی همراه میشد و هنوز اجل بیمار نرسیده، مرگ روی چهره کز میکرد».
?بیماری، طاعون خیارکی، بر دو نوع بود: یکی جریان خون را میآلود، موجب بروز غده های خارجی و خونریزی داخلی میشد و از راه تماس به دیگران سرایت میکرد و دیگری، نوع ریوی و بدخیم تر آن، ششهای بیمار را فرا می گرفت و از راه تنفس انتقال مییافت. هر دو نوع طاعون همزمان ظهور کرده و سبب مرگ و میر انبوه و شیوع برق آسای بیماری شده بود. بیماری گاه چنان سریع عمل میکرد که بیمار شب، سالم به بستر میرفت و صبح پیکر مرده اش را مییافتند. گاه پزشک به دلیل تماس با بیمار خود مبتلا میشد و خودش زودتر از او جان میداد. سرعت شیوع چنان بود که سيمون دو کووینو، پزشک فرانسوی، می گفت:یک بیمار میتوانست به تنهایی « تمام دنیا را گرفتارکند».
?آنچه طاعون را ترسناکتر می کرد این بود که نه راه پیشگیری از آن را میدانستند نه راه درمانش را. رنج جسمانی و راز آلودگی اهریمنی بیماری در مرثیه ی غریبی که در ویلز سروده شده به خون بازتاب یافته است: « مرگ همچون دودی سیاه ما را فرا می گیرد. بلا جوانه ها را می زند و شبح بی ریشه به سپیدی سیما رحم نمی کند. سوزی در چال زیر بغل قلبم را از اندوه میکند. می سوزاند. می ترساند... سر به درد میآید و فریاد آدمی به آسمان میرود... غده ی ملتهب دردناکی ظهور می کند و میسوزد... همچون ذغال گداخته... توده ای جانگداز و خاکسترفام ».
? بیماری بروز زشتی داشت، مثل «تخمهای لوبیا، خردههای تُرد ذغال سنگ... نخستین آرایه های مرگ سیاه، زخمی سیاه به اندازهی سکه ی نیم پنی، مثل دانهی قهوه...» . در سال ۱۳۴۶، شایعه ی ظهور طاعونی خانمانسوز به اروپا رسیده بود، طاعونی که گویا ابتدا . در چین پدید آمده و بعد از راه تاتارستان ( آسیای میانه) به هند و ایران و بین النهرین و سوریه و مصر رسیده و تمام آسیای صغیر را فرا گرفته بود. میگفتند مرگ و میر چنان ابعادی داشته که هند را از سکنه خالی کرده است. اجساد همه جا را پوشانده و احدی زنده نمانده بود. در اوینیون، پاپ کلمنت ششم آمارهای گزارش شده از تعداد قربانیان را جمع زد و به عدد بیست و سه میلیون و سیصد و هشتاد و چهار هزار نفر رسید. با این همه، هیچ کس از قدرت واگیری بیماری درکی نداشت و از همین رو اروپاییان چندان احساس خطر نکردند، تا وقتی کشتی های بازرگانی با بار سیاه طاعون در مسينا لنگر انداختند و کشتی های آلوده ی دیگری نیز از شرق مدیترانه به جنوا و ونیز رسیدند.
?...بیدرنگ پس از پایان طاعون هیچ دگرگونی بنیادین به چشم نیامد، عرف و عادتها به این آسانی دستبردار نیستند...اندکی بعد از طاعون انسان شریرتر، آزمندتر، مال اندوزتر و ستیزهجو و پرخاشگرتر از پیش شده بود. طاعون نگرانی و التهاب و ناامیدی فراوانی نیز پدید آورد، به جابهجایی نیروی کار شتاب بخشید و دشمنی بین فقیر و غنی را عمیقتر کرد....آدمیان گذشته را چنان از یاد بردند که گویی هرگز رخ نداده است. آنان زندگی را نابسامانتر و شرمآورتر از پیش پی گرفتند.
#معرفی_کتاب