مونا خسروی فر
مونا خسروی فر
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

ابتذال یارِ غار

رفته بود اما هنوز گرمای آغوشش رو حس میکرد

شایدم تَوَهُم زده بود

این گرمایی که حس میکرد گرمای آغوش اون نبود بلکه گرمای دودکش بخاری زیرپاش بود

....................................................

بازم که غمگین نشستی و زل زدی به من؟!!

بازم تنهات گذاشت و رفت؟!

عشق هم عشقهای قدیم

جفت هم جفتهای قدیم

والاا

خوش به حال خودم که از ازل تنها بودم و تا ابد هم تنها هستم

اینطوری هم عین تو چشم انتظار نمی مونم

....................................................

چیه هِی من هیچی نمیگم تو هم از فرصت استفاده میکنی و هِی نمک به زخمم می پاشی

کی گفته اون منو تنهام گذاشته؟؟

اگه اینجا کنارم نیست چون به اندازه کافی جا نیست برای دوتامون.

مگه یک دودکش بخاری چقدر جا داره؟؟؟

ماه هم ماه قدیم

قدیما آینه رخ یار بودی و الان شدی یک لامپ مهتابی کم مصرف مزخرف وسط آسمون

جای اینکه هر شب بیای و به من زخم زبون بزنی یک چشم‌ بچرخون ببین یارِغارم کجا پناه گرفته تو این شب سیاه زمستون

....................................................

حالا چرا از کوره در میری؟!

من که چیزی نگفتم

فقط دلم برات میسوزه

به جای اینکه هر شب بال در بال یارِغارِت از گرمای عشق گرم بشی، چسبیدی به این دودکش آهنی

اصلا به من چه

....................................................

قرص قمر جان درست نگاه کن

حتما می بینیش

گفت میره لای شاخه های درخت نارنج دو تا خونه اون طرف تر

گفت اونجا گرم و به منم نزدیک و هوامو داره

....................................................

اِاِا چی شد یهو من قرص قمر شدم؟!!

تا الان که یک لامپ مهتابی کم مصرف بودم

یهوو شدم قرص قمر جان

......................‌......‌........

شما همیشه قرص قمر بودی ماه جان

حرفهای یک قُمری نگران رو به دل نگیر

خودت که می بینی دل تو دلم نیست

از صبح ازش هیچ خبری ندارم

گفت میره که یک قوت و غذایی پیدا کنه و بیاره که با هم بخوریم اما هنوز برنگشته

عشقک مهربونم همیشه فقط شبها ازم جدا میشد که من جای بیشتری روی دودکش داشته باشم اما امروز از صبح هیچ خبری ازش نیست

خیلی نگرانشم

نکنه بلایی سرش اومده باشه؟

نکنه رفته باشه جای شلوغ و کرونا گرفته باشه؟

نکنه یک بچه بازیگوش کلاس آنلاینش رو پیچونده باشه و از پنجره اتاقش با تیرکمون عزیزِ دل منو نشونه گرفته باشه؟

نکنه ریه های یار خوش نفسم یهو بخاطر آلودگی هوا از کار افتاده باشه؟

نکنه یک راننده مضطرب وقتی داشته با عجله توی کوچه پس کوچه های فرعی رانندگی میکرده که از دست دوربین های محدودیت تردد کرونا در بره، ناغافل دلبند منو زیر گرفته باشه؟

نکنه یک مدعی از خدا بی خبری توصیه کرده باشه روغن غوزک پای قُمری نَر برای پیشگیری از ابتلا به کرونا خوب و الان پاره تنم توی دیگ روغن گیری در حال جوشیدن؟

نکنه .....

....................................................

وای زبون به نوک بگیر قُمری ساده دل

بزار چشم بچرخونم ببینم کجاست این بی وفا یارت؟

....................................................

و تنها اندکی گذشت فقط اندکی

اندکی که اما برای قُمری تنها به اندازه یک قرن گذشت و ماه نتیجه رصد خود را این چنین اعلام کرد

....................................................

دیدم

یارِ غارت رو دیدم

خسته و سرما زده سر بر شاخه خشک درخت نارنج همسایه به خواب عمیقی رفته

....................................................

دل بی تاب قُمری تنها آرام گرفت. از ماه تشکری کرد و چشم انتظار طلوع دوباره خورشید و دیداریار به تاریکی خیره شد

غافل از احوال یارِغار و آنچه در درخت نارنج همسایه می گذشت

جایی که یار غار بال در بال معشوقی زیبا پر و خوش جمال در خوابی شیرین غنوده بود

ما ماه چرا به او حقیقت را نگفته بود؟

از یار غار حق السکوت گرفته بود یا مبتلا به نوعی ابتذال اخلاقی شده بود؟

شاید هم اصلا ماه نبود بلکه لامپ مهتابی کم مصرف مزخرفی بود که نقاب ماه را بر چهره زده بود؟

اما نه

هیچ کدام از اینها نبود

درست است که خیلی چیزها تغییر کرده بود حتی یارِغار

اما ماه همیشه ماه بود و هیچ وقت زمانه او را تغییر نمی داد

از ازل ماه بود و تا ابد ماه می ماند

مهربان و غمخوارِ همه قُمریهای عاشق تنها

14 دی 99

طنز تلخسوژه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید