تمام بدنم داره میلزره. بوی مرگ می آد. بوی زرشک پلو.
آخه چرا من؟؟ این تقدیرِ لعنتی چی بود که نصیبِ منِ مادر مرده شد!؟
پام چقدر درد میکنه. این مردک پیزوری چقدر هم محکم پامو بسته! آی مش قربون بی چشم و رو، بیا پای منو وا کن
های سکینه چرا اینقدر با بغض نگام میکنی لامصب
های مسلمونا یکی بیاد پای منو واکنه. دلم ترکید.
.........................
مرد خسته و عرق ریزان وارد میشود و خظاب به زن می گوید: سکینه زن کجایی؟ دِ بیا بگیر اینو از دست من. ساعت هشت و نیم شد و غرولند کنان کیسه حاوی سیب زمینی رو به سمت زن میگیرد و میخکوپ جلوی تلویزیون می نشیند
"با ادامه شمارش آرای پنسیلوانیا فاصله رای بایدن و ترامپ به ۱۶ هزار و ۸۲۵ رای رسیده است"
هنوز آقای کامران نجف زاده در حال گزارش ناآرامیهای رخ داده در وجب به وجب خاک آمریکاست که صدای سوت و کف مرد به آسمان بلند میشود:
"هَی قربونت برم خدا جان. بالاخره انگار صدای ما رم شنیدی. اَی تَصَدُق این آقای وایدِن (بایدن) برم من، سکینه بِوین (ببین) نور از صورتش میواره(میباره). ایشالا هر چی درد و بلای این جوِ پدرآمرزیده س بخور تو سر این ترامپ ولدِ زنا"
زن از کنج خانه سرک کشیده، می گوید: جیغ و داد نکن مرد بچه خوابیده. تازه به زور خوابش کردم. دیگه چایی هم نداریم بریزم تو شیشه بدم دستش. به جای این داد و بیداد کردن یک کاری پیدا کن. دوباره تَوَهم زدی افتادی دنبال نور صورت این و اون. لاود مهتابی زدن بالا سرش.
سپس زانوی غم بغل گرفته و به طفلی که گوشه اتاق زیر پتوی کهنه خوابیده نگاه میکند.
"ناشکری نکن زن. میگن مملکت میخاد درست بشه. میخاد همه چی ارزون بشه. به لطف این آقای وایدن (بایدن) حتما وضع ما هم خوب میشه"
حالا این محمد علی رو صدا کن بیاد کمک من این زبون بسته رو زودتر راحت کنم.
صدای جیغ و داد مرغ پابسته که گوشه حیاط بسته شده است به هوا بلند میشود.
"ای مرد خیره سر، حالا چه وقت نذر و نیاز؟ بعد هم هنوز که این آقای وایدن (بایدن) رو اسباب کشی نکرده بره کاخ سفید بزار حالا کلید رو تحویل بگیره بعد".
" اولا حرف کلید میلید رو نزن که حالم بَد میشه. بعدش هم میدونی که من سر نذر و نیاز با کسی شوخی ندارم. مگه ندیدی این آقای نجف زاده چی گفت؟ همه جا داره آبی میشه زن. بُرد با ماست. باید نذرم رو ادا کنم".
و سراسیمه به دنبال چاقو میگردد.
.................
تمام بدنم داره میلزره. بوی مرگ می آد. بوی زرشک پلو.
آخه چرا من؟؟ این تقدیرِ لعنتی چی بود که نصیبِ منِ مادر مرده شد!؟
یا همیشه زیر پلوی عروسی بودم یا سر سفره عزا. حالا هم که میگن کروناست و خبری از عروسی و عزا نیست! پس قضیه چیه؟ اینا چند روز که عجیب با من مهربون شدن. لبخند این آدمیزاد کمتر از سلام گرگ بی طمع نیست.
..........................
"ای خاک بر سرت مرد آخه کی مرغ کیلویی بیست و پنج تومن رو نذر میکنه. دو ماهه نتونستیم داریم به سیب زمینی خودمون رو سیر میکنیم نتونستیم یک کیلو اسکلت مرغ بخریم بعد تو مرغ کیلیویی بیست و پنج هزار تومن رو نذر این آقای وایدن میکنی. ای تف به گور پدر جفتشون".
"کم غُر بزن زن. پس کدوم گوری این ذلیل مرده؟ کدوم گوری هستی؟"
"هااااای محمد علی"
"محمد علی نیس رفته خونه اصغر آقا بقال با گوشی پسرش درس بخونه" .
"غلط کرده. مگه نگفتم درس و سوات (سواد) بدرد ما نمیخوره. ما که پول اِنترنِت (اینترنت) و تَولِت (تبلت) نداریم".
"این چی که بهش میگن، برنامه شاد؟ اینم بچه های ما رو نه شاد میکنه نه باسوات (باسواد)".
"میخام برفستمش (بفرستمش) وردست کریم گچ دار، سفید کاری یاد بگیره الان نون تو ماله کشی".
"شاید کم کم بقیه ماله کشی ها رو هم یاد گرفت و رفت اون بالا بالاها و واسه خودش کسی شد".
و مرد غرق در رویاهای دور و دراز است که پسرکی فریاد زنان وارد میشود.
"بابا، بابا! مژده بده! مژده بده!"
"بایدن، بایدن برنده شد!"
..................................................
صدای جیغ می آید و بوی خون.
و لاشه مرغی بی جان که رو به قبله دراز کشیده است و در حال دست و پا زدن در لجن زار دموکراسی است آنهم در نقطه ای کوچک از نقشه ای که نه آبی است نه قرمز اما خاکستری است.
17 آبان 99