
چند روز پیش که برای اجرای برنامه وارد مدرسه دخترم شدم، چشمم به در و دیوارها خورد، روزنامهدیواریها و بروشورهای رنگارنگ دهه فجر مرا برد به دورانی که محصل بودم. یادش بخیر با شور و شوق در مراسمهای مدرسه شرکت میکردیم و سرودهای انقلابی را با تمام وجود میخواندیم. صدای «خمینی ای امام، » و «بوی گل و سوسن و یاسمن آمد» هنوز در گوشم طنینانداز است.
آن روزها، هر بار که دست در دست همکلاسیهایم، با انرژی و عشق، این سرودها را میخواندم، حس میکردم که نه تنها بخشی از یک مراسم، بلکه جزئی از تاریخ و آیندهام هستم.
روزهایی که سرود “یار دبستانی من” را با چشمانی پر از شوق میخواندیم، حالا برایم یادآور حس همبستگی، امید و آرزوهای بزرگ است. آن دوره، برای ما تنها یک جشن نبود، بلکه سفری به اعماق تاریخ و اسطورهها بود که به ما یاد میداد چگونه در راه آرمانها فراخوانده شویم و با هم برای آزادی و استقلال بایستیم.
امروز آن حس دوباره به سراغم آمد. فردا، با فرزندانم در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت میکنم و با تمام وجود به عنوان یک شهروند، صدای قلب جمعیت را با فریاد استقلال و آزادی همراهی خواهم کرد. به فرزندانم یاد خواهم داد که چگونه با شور و شوق در این روز بزرگ شرکت کنند.
بیایید با هم در این روز بزرگ حاضر شویم و با یادآوری آن روزهای شیرین، صدایمان را در خیابانها بپیچانیم.
ما هنوز هم متعهد به آرمانهای آن روزهایم و این بار، نسل جدید با ما همراه خواهد بود.
با هم، در کنار فرزندانمان، این میراث فرهنگی را جشن میگیریم و یادگاریهای شیرین گذشتههایمان را در قلبهایمان زنده نگه میداریم.
پ ن: عکسی که گذاشتم چقدر شبیهمونه🤣