سید خانوم
سید خانوم
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

اولین دوستت دارم

اولین دوستت دارم
اولین دوستت دارم


رو‌به‌روی آینه ایستادم و نگاهی به خط‌و خطوت روی چهره‌ام انداختم. انعکاس نور لامپ بالای سرم، توی مردمک چشمانم برق می‌زند. از توی آینه دنیای دیگری را دیدم. دنیایی که بیشتر به دنیای خانم کاپوچینو نزدیک است. خانم کاپوچینو ابروهایش را بالا انداخت و از توی آینه به من لبخند زد. از خنده‌اش خندیدم.

خانم کاپوچینو دستی به موهایش کشید و آن‌هارا پشت گوشش زد و گفت:" بریم بیرون؟" بدون اینکه به چشمان زیبایش توجهی کنم و گول بخورم، خیره‌خیره نگاهش کردم و گفتم:" تو این اوضاع وقت گیرآوردی؟ مگه نمی‌بینی دارم شیشه آینه رو تمیز می‌کنم؟ تازه جارو برقی وسط هال منتظرمه"

همان‌طور که دستمال خیس را به صورتش کشیدم، با صدایی که از ته چاه در می‌آمد گفت:" خب من کمکت می‌کنم زود کاراتو کن  تا بریم" شانه‌ای بالا انداختم تا ول کن ماجرا شود.

به هال برگشتم و جاروبرقی را روشن کردم. خانم کاپوچینو مثل جن‌ جلویم ظاهر شد و گفت:" توروخدا امروز مبل‌هارو جابه‌جا نکن من خودم چک کردم زیرش تمیزه تمیزه"
من که می‌دانستم او می‌خواهد از زیر کار در برود بِروبِر نگاهش کردم و گفتم:" کی می‌خوای به حرف من گوش کنی پس؟ حواست رو جمع کن از زیر کار در بری میندازمت توی قوری و درش رو می‌بندم و میندازمت تو دریا"

خانم کاپوچینو به جای اینکه از ترس دندان‌هایش به هم بخورد و صدا بدهد؛ دندان‌هایش مثل مروارید ردیف شد. از اینکه گولم را نخورده بود یکه خوردم و کوسن مبل را به سمتش پرت کردم. الحق که او از من زرنگ‌تر است.

با ناز و ادا کمکم کرد و خانه را جارو زدیم و راه افتادیم. هوا سرد بود و خیابان‌ها شلوغ‌پلوغ. دستم را گرفت و جلوی یک مغازه‌ی گل‌فروشی ایستاد. زیرچشمی نگاهم کرد، چشمکی زد و گفت:" یالا برو داخل"

جلوتر از او وارد گل‌فروشی شدم. مردمک‌ رنگین‌کمانی چشمانم از خوشحالی گشاد شده بود. بوی عطر گل‌ها حالم را خوب کرد، انگار خانم کاپوچینو مرا به دنیای زیبای خودش برده بود و من از این بابت خوشحال بودم.

خانم کاپوچینو تنه‌ای بهم‌زد و خودش را به سطل گل‌های نرگسی که گوشه‌ی مغازه بود رساند. دو تا شاخه گل نرگس برداشت و مقابل بینی‌ام گرفت و گفت:" این هم مخصوص بهترین مهتای دنیا" لبخند ملیحی زدم و قبل از اینکه خودم حساب کنم، کارتش را روی پیشخوان گذاشت و گل‌هارا حساب کرد و ازمغازه بیرون آمدیم.

خانم کاپوچینو دستانم را سفت چسبید و با شیطنت گفت:" این گل نرگس رو هم از من داری"
لبخندی زدم و یاد شبی افتادم که مادرم یک شاخه گل نرگس روی اُپن آشپزخانه‌ گذاشته بود و روی کاغذی برایم نوشته بود: " دخترم دوستت دارم"

#به_قلم_خودم
#عکس_تولیدی
#مه_نوشت

خانمکاپوچینوquotگل نرگس
مادر دو طفل که دوست داره بنویسه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید