ویرگول
ورودثبت نام
سید خانوم
سید خانوممی‌خونم، می‌نویسم و مادری می‌کنم❤️
سید خانوم
سید خانوم
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

این زندگی برای کیست؟

دریا، آغوشی بی‌پایان برای تنهایی‌ها
دریا، آغوشی بی‌پایان برای تنهایی‌ها


آیا تا به حال احساس کرده‌اید که زندگی، یک مسابقه‌ی بی‌پایان است؟ مسابقه‌ای که بی‌آنکه بخواهیم، ما را به میدان کشیده است؛ باید بدویم، باید برنده شویم، باید همه‌ی نقش‌ها را بازی کنیم: خانه‌دار خوب، مادر خوب، همسر خوب، و در عین حال، هنوز خودمان باشیم. اما این "خودمان" کیست؟ این "خودمان" چه می‌خواهد؟

این حرف‌ها، این زمزمه‌ها، این دستورها، هر روز مثل پتکی بر سرم فرود می‌آیند. «جمع کن»، «بگیر»، «ببر »... گویی به جنگی نابرابر دعوت شده‌ام، بی‌آنکه سلاحی داشته باشم. هر بار که کسی روی چیزی پافشاری می‌کند، انگار هزاران کیلومتر از او دور می‌شوم. قلبم فریاد می‌زند: «مگر من چند دست دارم؟ چرا هیچ‌کس دست از سر کچل من برنمی‌دارد؟»

گیرم که فلان چیز سر جایش باشد، گیرم که همه‌جا تمیز و مرتب باشد، گیرم که در قصر زندگی کنیم... پس دل من چه؟ زخم زبان‌هایی که با خنده و شوخی به جانم می‌زنند چه؟ قلبی که برای یک لحظه انگار از تپش می‌افتد، چه کنم؟

من نمی‌خواهم تمام جوانی‌ام را زیر کوهی از وظایف مدفون کنم. نمی‌خواهم تمام لحظاتم به صدای چرخش ماشین لباسشویی یا بوی چربی سوخته ختم شود. دلم می‌خواهد وقتی هفتاد ساله شدم، به خودم بگویم: «دمت گرم! که لحظه‌های زندگی‌ات را ساختی، که زمانت را به خوش‌گذرانی اختصاص دادی.» حتی اگر خوش‌گذرانی‌ام خوردن یک تکه پیتزای داغ باشد، یا دراز کشیدن روی مبل، یا فقط چرخیدن در فضای مجازی. این لحظه‌ها مال من‌اند، و من می‌خواهم سهم خودم از زندگی را داشته باشم.

من یک زنم، اما نمی‌خواهم تمام زن بودنم را خرج خانه‌داری کنم. دلم نمی‌خواهد مادر کاملی باشم. دلم نمی‌خواهد همسر کاملی باشم. دلم می‌خواهد زنی باشم که جرات کرده، بخشی از وجودش را فقط به خودش بدهد. زنی که بدون ترس از قضاوت دیگران، خودش را در لحظه‌های ساده غرق کند؛ یک مادر عادی، یک زن عادی، و یک انسان شاد.

زندگی فقط نظم و ترتیب نیست. گاهی باید در بی‌نظمی عاشقانه‌ای غرق شد، باید به خانه‌ای که شاید کمی نامرتب باشد، لبخند زد، باید به دلی که شاد است، فرصت داد تا بتپد. آیا قرآن غلط می‌شود اگر یک‌بار، فقط یک‌بار، زندگی را برای خودم زندگی کنم؟ اگر به جای جستجوی رضایت دیگران، رضایت خودم را پیدا کنم؟

این زندگی مال من است. هیچ‌کس نمی‌تواند به جای من تصمیم بگیرد، هیچ‌کس نمی‌تواند نقش‌های مرا برایم بازی کند. من هستم که واژه‌های زندگی‌ام را می‌نویسم، من هستم که لحظه‌هایم را می‌سازم، و من هستم که تصمیم می‌گیرم چطور زندگی کنم.

«دلم می‌خواهد تا آخر عمرم، وقتی دلم خواست ظرف بشویم، وقتی دلم خواست خانه را جمع کنم و وقتی دلم خواست جارو کنم. زندگی‌ای که در آن، انتخاب‌های ساده‌ام، مال خودم باشد، نه دستورات دیگران. زندگی‌ای که برای خودم و با دل خودم بسازم. حتی اگر روزی بیست مرتبه هم سرزنش بشوم، باز کار خودم را می‌کنم و باز همان‌طور که دلم می‌خواهد، زندگی می‌کنم.»

«این زندگی مال من است و من تصمیم گرفته‌ام آن را همان‌طور که دلم می‌خواهد زندگی کنم، نه آن‌طور که دیگران از من انتظار دارند. می‌خواهم قلبم را آزاد کنم، لحظاتم را از آنِ خودم کنم و به دنیا ثابت کنم که زنی که برای خودش زندگی می‌کند، قوی‌تر و زیباتر از هر قالبی است که برایش تعریف کرده‌اند.»

زندگی
۲۶
۱۲
سید خانوم
سید خانوم
می‌خونم، می‌نویسم و مادری می‌کنم❤️
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید