گرم خواب بودمکه یادم آمدم نیم ساعت پیش آلارم گوشی را خاموش کردم. مثل فنر از جایم بلند شدم و گوشی را هولهولکی برداشتم. ساعت ۷وربع بود. سریع از اتاق پریدم بیرون و بچههارا صدا زدم.
صبحانه نخورده، با یک لقمه توی دست راهی مدرسه شدیم.
هوا خنک و بانشاط بود، مثل همیشه هدبند مشکیام را به پیشانی چسباندم و تا بیخ بینی پایین آوردم. مثل قدیم، اینروزها هِدبند مد شده، هرکی را میبینم، یک هدبند رنگی به پیشانیاش چسبانده. این هدبند زدن من هم یادگاری ۲۰سال پیش است.
۸سالم که بود، دو شیفته به مدرسه میرفتم. یکهفته صبحی و هفتهی بعدش بعدازظهری.
وقتی شیفت عصر به مدرسه میرفتم تایم باشگاهمصبح بود. کلهی صبح توی اون سوز سرما راهی باشگاه میشدم.
سرمای آن موقع هم که مثل حالا نبود. به مغز استخوان میرسید. یک کوله پر از هوگو، ساقبند و ساعد بند و... پشتم میانداختم و از سرازیری پایین میرفتم، آن همبا نهایت سرعت. چون بهمادرم قول داده بودم، زود بروم.
خلاصه اینخانم کاپوچینو که درخدمت شماست روزی برای خودش یک تکواندوکار و ارشد باشگاه بود. اکثر دختران مدالآور المپیک، هم باشگاهیهایی و همدورهای من هستند. اما هدف هرکس برای زندگی متفاوت است.
یک نانوایی سنگکی بهتازگی سر خیابانمان باز شده، صبح که از کنارش رد شدیم، به دخترک نگاه کردم و ابروهایمرا بالا دادم و گفتم:" آخجون به آرزوم رسیدم"
بچههارا که به مدرسه رساندم، مستقیم برگشتم دم نانوایی. یک نان از شاطر گرفتم و توی عالم خیالات سیر کردم...
اگر فکر میکنید خوشبختی دوراز دسترس است، بدانید بزرگترین خوشبختی مخلوق بودن است و این شانس را خداوند در
میان مخلوقاتش به تو داده است.
از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت است که هر کس هر صبح این چهار حمد را بخواند خداوند او را سه چیز کرامت فرماید:👇
اول عمر طبیعی
دوم مال و جمعیت بسیار
سوم باایمان ازدنیارفتن وبی حساب داخل
بسم الله الرحمن الرحیم
1-الحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
2-الحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
3-الحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
4-الحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
منبع: مفاتیح الجنان ص ۱۰۷۵_ کتاب مستدرکالوسائل