2 ساعتی میشود که چپیده توی اتاق و چند دست لباس کف زمین پهن کرده است. هرکدام را برای بار دهم جلوی آینه میگیرد و توی تنش برانداز میکند.
هرچقدر میگویم:"بس کن دیرمان شده!" ول کن ماجرا نیست. میگوید: باید کیف، شال و کفشش با هم ست باشند.
تا میخواهم ریختم را شبیه یک آدم کلافه کنم یادم میآید که خیلی برای همچین روزی ذوق داشته است. لب و لوچهام را جمع میکنم و میگویم:" هرچی بپوشی بهت میاد حتی اگه ست نباشه"
بالاخره بعد از کلنجار رفتن با لباسها از میان یک کوه لباس میگذرد و دستم را محکم میچسبد و میگوید:" بریم"
سوار آسانسور که میشویم گوشیاش را بر میدارد و به هدی زنگ میزند. باید قبل از رسیدن به آنها یک دسته گل کوچک بگیریم. خداراشکر همه چیز را از قبل هماهنگ کرده است. این اخلاقش را دوست دارم.
هدی با برادرش توی یک 206 مشکی نشسته است. تا مرا با گل توی دستم میبیند، از ماشین پیاده میشود. گل را جلوی بینیاش میگیرد و چنان نفسی میکشد که احساس کردم همین حالا است که گل به زمان بیاید و بگوید:" ولم کن توروخدا این بوی من نیست فروشنده 100 تا پیس خوشبوکننده روی سرم خالی کرده"
سوار ماشین میشیم و به لوکیشن اول میرویم. اول اردیبهشت است. خورشید وسط آسمان قرار گرفته و نسیم ملایمی چادرم را اینطرف و آنطرف میبرد. هم دلمگرفته و هم خوشحال هستم. این اولینباریست که برای خودم یککار بزرگ انجام میدهم، آن هم مخفیانه.
خیلی دوست داشتم کسی همراهم باشد، اما کسی نمیتواند حس و حالم را درک کند. ترجیح میدهم تنهایی انجامش بدهم و از این احساس خوبی که دارم نهایت استفاده را بکنم.
آهنگ شهر حسود علی زندوکیلی را برای بار هزارم پلی میکنم و به هدی میگویم:" همه چیز طبق ترانه و شعرش پیش بره"
پارک برخلاف همیشه خلوت است. گوش میدهم به حرفهای هدی و همه را موبهمو انجام میدهم. مینشینم روی پلههای سنگی. توی پارک قدم میزنم. زانوی غم بغل میکنم و به آسمان خیره میشوم.
نوبت این میرسد که به لوکیشن دوم برویم. برغان یکی از جاهای دیدنی کرج است که در بهار طبیعت بکر و زیبایی دارد. توی راه به ادامهی فیلمبرداری فکر کردم. به این که کجای شعر چه عکس العملی داشته باشم. به این که میخواهم اوج ترانه را چنان غمگین بازی کنم که هرکس آن را دید به عمق احساساتم نفوذ کند. میخواهم همه را شگفتزده و بغضی کنم.
از ماشین که پیاده شدم. سوز اول اردیبهشت توی صورتم میزند. اختیار چادرم دیگر دست باد است و من هم با او توی فضای سرسبز و وسیع شروع به قدم زدن میکنم. هِلیشات بالای سرم به پرواز در آمده و فقط باید قدم بزنم تا فیلمبردار کارش را انجام دهد.
هدی از دور اشاره میکند که روی تکه سنگی بنشینم.
مینشینم و از شدت سرما دستانم را دور زانوهایم حلقه میکنم. ترانه توی سرم پخش میشود. صدای باد دیگر نمیگذارد توی فکر باشم.
هدی اشاره میکند که باید به لوکیشن سوم برویم. از شدت سرما خودم را توی ماشین پرت میکنم و سرم را به شیشه میچسبانم. هوا ابری شده، همین حالاست که باران ببارد. نمیدانم آسمان به حال دلم گرفته یا اینکه باران بهاری است. اما هرچه که بود به موقع بود.
نمنم باران میبارید و من از روی صخرههای زیبا و سبز حرکت میکردم. یک رنگینکمان زیبا مقابلم ظاهر شد. هدی گفت که حالا موقع فیلمبرداری است. دوربین را روی چهرهام زوم کرد. اوج آهنگ را دوباره توی سرم پلی کردم. دستانم را از دوطرف بدنم باز کردم و به آسمان خیره شدم. به آرامی چرخیدم و چرخیدم و چرخیدم. شانههایم سنگینی میکرد. چشمانم را جمع کرده بودم که اشکم نریزد. تا زمانی که سرم گیج برود چرخیدم. وقتی به خودم آمدم که هدی از دور فریاد زد:" آفرین دختر عالی بود. ندیدی چه تصویری شد."
خسته شده بودم، نه از فیلمبرداری، بلکه از منی که دیگر من نبود. یک غریبه بود که سالها از دستش داده بودم. سالها فراموشش کرده بودم. حالا بعد سالها میخواستم با یک ویدیو کلیپ همهی آن احساس را دوباره به او یادآوری کنم.
حال آسمان هم مثل حال دلم گرفتهتر شد و دوباره بارید. او بدون ترس از بقیه میگریست، اما من از درون گریه میکردم. دلم تکهوپاره شده بود. مثل درختی که تبرخورد و نیفتاد.
حالا 4سال از آن روزها میگذرد. من بزرگتر و باتجربهتر شدم. اگر به آن روز برگردم دوباره آن کلیپ غمگین را ضبط میکنم اما اینبار قایمکی نه....
بلکه مثل یک آدم شجاع میگفتم که این خواستهی من است و من در اولویت خودم هستم. چه کسی دلش بخواهد، چه نخواهد.
خانم کاپوچینو دیگر برای من اولویت اول است حتی اگر کسی دلش نخواهد.
خانم کاپوچینو هیچ وقت از من جدا نمیشود و من به احساسش احتراممیگذارم. هرکس من را بخواهد باید خانمکاپوچینو را هم بخواهد، این یعنی تکامل...
پ ن: بعد از مدتها کلیپ رو گذاشتم و از روی تلویزیون یه عکس از یه قسمتش که گل دستم بود گرفتم. امروز به شدت شلوغ بودم و این رو تو شلوغی نوشتم. امیدوارم غلط تایپی نداشته باشه 😂
همتون آهنگ شهر حسود زندوکیل رو گوش دادید؟ اگه گفتید اوج آهنگ کجاش؟ اگه گفتید تمام این کلیپ رو ۴سال پیش به عشق کجای ترانه ضبط کردم؟؟؟ هدی میگفت همه برا تولدشون کلیپ با لباس مجلسی میگیرن تو با چادر مشکی اومدی کلیپ غمگین بسازی😂😂 منم گفتم این کارو کردم تا مدیون دلم نشم. این کارو کردم تا یادم نره چقدر سال سختی رو داشتم. (۱۳۹۸) یادم نره جطوری پوست کلفت شدم. اون سال هرچس پول جمع کرده بودم دادم بابت کلیپ. اما هیچ وقت پشیمون نشدم.
۱۲اردیبهشت تولدمه 😂