سید خانوم
سید خانوم
خواندن ۳ دقیقه·۹ ماه پیش

چرا میگن زن نباید کار کنه؟؟؟

هربار بعد از نگرانی‌های کاری، دلم فقط یک چیز می‌خواهد. اینکه بنشینم خانه و به خانه‌داری‌ام برسم و اعصابم بیشتر از این خورد نشود.
برای منی که تجربه کار در محیط‌های مختلف را داشتم و با اکثر قشرهای مختلف ارتباط برقرار کردم گاهی محیط کار بدجوری به روحیه‌ام آسیب می‌زند. حتی مجبور شدم چندماه قبل ازمایش‌های کلی انجام بدهم تا مشکلاتم برطرف شود.

کارشناس قبلی مجموعه بعد از ۱۰سال کار به جای دیگری منتقل و یک نفر دیگر جایگزینش شد.
از آن روز فشار کاری و بدتر از آن فشار روحی زیادی را تحمل کردم. به خصوص که به طور کامل مسائل را با کارشناس قبلی بدون هیچ مشکلی انجام می‌دادیم و الان همه چیز بهم ریخته است.

از آبان‌‌ماه روزی نبوده که نگویم می‌خواهم استعفا بدهم.حالا شاید فکر کنید دورکاری که راحت است اما دورکاری هزاران برابر فشار روحی بیشتری وارد می‌کند.


چند روز پیش به یکی از کاربران ویرگول گفتم ترجیح میدهم راننده اسنپ مرد باشد تا زن؛ حالا باید اضافه کنم ترجیح می‌دهم بدترین و بداخلاق ترین کارفرما را داشته باشم اما یک روز هم با یک زن کار نکنم.
زن‌ها به جای درک بیشتر، زخم زبان و بی احترامی های بیشتری می‌کنند. گاهی فکر می‌کنند خدارا بنده نیستند.


زمانی که صندوق‌دار بودم. یک کارفرمای خیلی بداخلاق داشتم که همیشه فکر می‌کرد با آن پرادوی طوسی‌اش از دماغ فیل افتاده است، سخت‌گیر بود اما هیچ وقت دلم نمی‌خواست استعفا بدهم.
یکبار که مغازه فست فود نیاز به تغییر دکور داشت و قرار بود چند روزی سرکار نرویم وقتی ناراحتی مرا دید پرسید:" چرا انقدر دوست داری همیشه بیای سرکار؟" سرم را بلند کردم و گفتم:" قلب‌های شکسته با کار التیام می‌یابند" این را که گفتم نتوانست جلوی خنده‌اش را بگیرد و پقی زد زیر خنده.

اما حالا که دارم برای شما می‌نویسم تلافی همه‌ی آن روزها در شد. گاهی دلم‌ می‌خواهد بزنم زیر همه‌ی کاسه کوزه‌ها و بگویم:" گور پدر هرچی...."


آن لحظه که مورد حمله کلامی کارفرمایم که ۱ماه بیشتر هم نیست آمده،قرار گرفتم بسیار عصبانی شدم. سریع با همسرم تماس گرفتم و باز کار دست خودم ندهم. برنداشت. دوباره شیطان درونم از نوک پا تا بیخ ریشه‌ی موهایم بالا آمد اما شانس آوردم که همسرم تماس گرفت.
کمی آرام و قانعم کرد و گفت:" صبور باش. هنوز نوبت تو نشده. عجله نکن"

اعصابم خورد بود اما گریه‌‌ نکردم، این هم خوب است و هم بد. نقطه‌ی خوبش یعنی که من آنقدر باشخصیت بودم که به کسی بی‌احترامی نکردم، اما نقطه مقابلش این است که من الان که دارم این نوشته‌ را برای شما می‌نویسم درونم پر است از خشم‌های فروخورده‌ای که در محل‌کار مجبور بودم فروکش کنم و قورتش بدهم.
احساس کسی را دارم که سرکوب شده و دوباره باید از صفر شروع کنم.

اعصابم خورد است اما یک کوه ظرف توی آشپزخانه منتظرم است. باید یخچال را تمیز کنم. فکری به‌حال شام کنم و کانال‌هارا به روز کنم. جواب کاربرهارا بدهم و حواسم به هزارتا چیز دیگه باشد.
عه راستی امروز ولادت حضرت علی اکبر است. می‌گویند امام حسین هرکسی را که دوست داشته باشد، یکی از عزیزانش را برای آن شخص می‌فرستد. خلاصه من عاشق و شیفته‌ی حضرت علی اکبر هستم.


هروقت که از عالم و آدم دلگیر شوم برای خودم روضه می‌خوانم اما امروز که روز ولادت و باید شاد باشیم. پس باید بلند شوم و به عشق حضرت علی اکبر همه‌ی‌ ناراحتی‌ام‌را پشت در اتاق کارم بگذارم و بروم سمت آشپزخانه. پس امشب غذایی که برای اهل خانه می‌پزم باید نذر حضرت علی اکبر باشد.

من یک مادرم باید از پس هرچالشی بربیایم.




پ ن: کلا مخالف کار زن در محیط خشن و مردانه هستم. چون واقعا به روحیات زن لطمه وارد می‌شود. اما بعضی جا باید وارد شد و کار کرد تا آدم‌های نالایق روی کار نیایند و ما باید همیشه برای بهترشدن بجنگیم حتی اگر سخت باشه. و مثل من هرروز اعصابتون خورد باشه کلا تو سختی آدم رشد می‌کنه پس با ترس‌هات رو به رو شو...

پ ن دوم: سالی چندبار باید برم و گزارش کارم رو ارائه بدم و این عکس هم قبل ورود رئیس گرفتم😂 فکر کنم برای ۱۳اردیبهشت هستش که توی گوشیم خاک خورده تا الان






































کارکارکردن زننیلزیادش بخیر
مادر دو طفل که دوست داره بنویسه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید