ویرگول
ورودثبت نام
quill(:
quill(:نویسنده
quill(:
quill(:
خواندن ۳ دقیقه·۸ روز پیش

مینویسم...

افراد ویرگول
افراد ویرگول

من در ویرگول هستم، جایی که کلمات نفس می‌کشند و آدم‌ها با نوشته‌هایشان جهان‌های تازه می‌سازند.

اینجا فقط متن نیست، اینجا زندگی ست. هر جمله‌ای که نوشته می‌شود، بخشی از روح نویسنده را آشکار می‌کند.

نوشتن برای من چیزی فراتر از سرگرمی است. وقتی از دیدگاه‌هایم می‌نویسم، از حس و حال و باورهایم، انگار دارم بخشی از وجودم را با دیگران تقسیم می‌کنم.

همین اشتراک، همین لمس شدن، زیباترین حس دنیاست.

اما همیشه یک ترس همراهم است؛ ترس از روزی که وقت یا احساساتم تمام شود و دیگر نتوانم بنویسم.

خواندن نوشته‌های دیگران برایم حتی شیرین‌تر از نوشتن است. نوشته‌های ویرگول پر از جذابیت‌ان ،هر نویسنده با سبک خودش، با صداقت و نگاه خودش، جهان را روایت می‌کند.

من می‌خواهم یاد بگیرم:

مثل آقای تقوایی، احساسات را ساده و بی‌پیرایه بنویسم؛ روزمرگی‌های کوچک را با صداقت روایت کنم تا تبدیل به داستانی واقعی، ملموس و تاثیرگذار شوند.

مثل سحر احمدی، پر از استعداد و آینده.

مثل Lhs64، ساده و صمیمی، پر از خاطره و دلتنگی.

مثل آقای سعید صالحی می‌خواهم از خاطره‌ها و جزئیات کوچک تصویری از نسل بسازم؛ با زبان ساده، تضاد گذشته و حال را روایت کنم و زندگی را سندی جمعی نشان دهم.

مثل karma، بی‌پرده و خودمانی، با طنز و کنایه و دغدغه‌های بزرگ.

مثل سید مهدیار بنی‌هاشمی

می‌خواهم یاد بگیرم چطور روایت‌های روزمره را با شعر و نقد هنری ترکیب کنم ،ساده و صمیمی، اما پر از نگاه شخصی به زندگی و هنر. نوشته‌هایش نشان می‌دهند که کلمات می‌توانند هم خاطره باشند، هم نقد، هم شعر.

مثل مجید نهازی

می‌خواهم یاد بگیرم چطور با تصویرسازی سوررئال و طنز تلخ، کابوس‌ها را زنده کنم. نوشته‌هایش نشان می‌دهند که حتی تاریکی و تلخی، اگر درست روایت شوند، می‌توانند معنا و زیبایی خاصی داشته باشند.

گاهی شاعرانه، مثل مهسا، با ریتمی تند و تضاد میان سکون و بی‌قراری.

گاهی مثل ناصر اعظمی، می‌خواهم با زبان ساده و صمیمی لحظه‌های کوچک را ثبت کنم، خاطره‌هایی کوتاه اما پر از تصویر و احساس، شبیه یادداشت‌هایی که زندگی را زنده نگه می‌دارند.

گاهی پر از عشق و وفاداری، مثل صدرا.

گاهی متفاوت و خاص، مثل گوگول، با روایت‌هایی پر از شوخی، کنایه و بزرگ‌نمایی.

گاهی با تکرار و استعاره و اعتراف، مثل Mina، پر از شدت عاطفی و زیبایی.

گاهی مثل مهرداد قربانی، می‌خواهم یاد بگیرم چطور زبان ساده را با نگاه علمی و انسانی ترکیب کنم از سلامت روان تا نقد کتاب، نوشته‌هایی روشن و تاثیرگذار.

گاهی مثل Marjaneh Rabdoost Motlagh، آن‌قدر صمیمی که انگار با مخاطب درددل می‌کنم

گاهی بی پرده مثل سحابی

و گاهی هم مثل خانم سارا حیدریان ، با داستان‌های کوتاه و تصویرسازی زنده؛ جایی که یک شخصیت معمولی، مثل پیرزن یا کودکی ساده، می‌تواند با چند جمله‌ی کوتاه، قلب خواننده را بلرزاند.

اما در نهایت، می‌دانم باید شبیه خودم بنویسم. با همان تردیدها، همان اشتیاق‌ها، همان ترس‌ها و همان امیدها. چون اگر فقط تقلید کنم، نوشته‌هایم خالی می‌شوند از چیزی که باید در آن‌ها جاری باشد: صداقت.

نوشتن برای من تمرین است تمرینی برای بهتر شدن، برای آماده کردن خودم برای آینده‌ای که شاید روزی نوشته‌هایم بخشی از زندگی کسی دیگر شوند.

می‌نویسم تا عیب‌هایم را بشناسم و برطرف کنم، تا برسیم به جایی که کلماتم بی‌نقص باشند. اما حتی اگر هیچ‌وقت به آن نقطه نرسم، همین مسیر نوشتن ارزشمند است.

می‌خواهم بنویسم از همه‌ی چیزهایی که زندگی ما را ساخته‌اند؛

از تیله‌های خاکی تا گوشی‌های هوشمند،

از چراغ برق تا اینترنت.

می‌خواهم بنویسم از نسلی که میان گذشته و آینده گیر کرده، نسلی پر از خاطره و پر از گیجی.

می‌خواهم درود بفرستم به همه‌ی کسانی که برای راحتی بشر چیزی اختراع کردند، از سیفون تا کتاب، از خوشبوکننده تا اینترنت. هر کدام‌شان تکه‌ای از زندگی ما را نجات دادند.

و در پایان، تنها یک آرزو دارم:

که هیچ‌وقت دست از نوشتن نکشم.

چون اگر روزی نوشتن را کنار بگذارم، انگار بخشی از زندگی‌ام خاموش می‌شود.

پس می‌نویسم…

برای امروز، برای فردا، برای آینده‌...

(من بیشتر نوشته‌های کسانی که نامشان را آوردم خوانده‌ام، امیدوارم از اینکه نامشان را در این متن آورده‌ام، دلخور نشوند.)

زندگیمیسادهویرگولی ها
۲۸
۱۷
quill(:
quill(:
نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید