از چه بیزاری؟
تو خدارا داری!
او نیازهایت را بس!
رازهایت را بس!
اوست تنها کس؛
که میداند؛
و می خواند؛
ناگفته از طرز نگاهت:
رازهای مگوی دلت را!
تکیه بر او بکن!
#زهرا_حکیمی_بافقی
#کتاب_صدای_پای_احساس?
بگو حرفِ قشنگِ مهرَبانی؛
که پُر گردد دل از، حسّی نهانی!
زمانی که: دلم بسیار تنهاست،
مرا سرشارِ خود کن؛ میتوانی!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دلگویههای بانوی احساس.
???
تبهای من، پُر از، بهانهی عشقست!
لبهای من، پُر از، ترانهی عشقست!
شبهای من، پُر از، ستارهی احساس؛
دنیای من، پُر از، جوانهی عشقست!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دلگویههای بانوی احساس.
???
یک شب بیا؛ تا بنگری:
این قلبِ بیتاب مرا؛
حالِ مرا؛ احساسِ دل؛
چشمان بیخواب مرا!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دلگویههای بانوی احساس.
???
تو دیدی که: به قلبم درد، جاریست؛
همان دردی، که تب میکرد، جاریست؛
نخواندی، حسّ پُردردِ دلم را؛
هنوز آن التهابِ سرد، جاریست!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دلگویههای بانوی احساس.
?❤️?
برگرد، به سوی قلبِ حسّاسم باز!
برگرد؛ بیا، به نزدِ من، با آواز!
در رقص بگیر، شورِ احساست را؛
از نو، بِنِما، تو عاشقی را، آغاز!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دلگویههای بانوی احساس.
???
تو وُ، حالِ پُر از، احساسِ مبهم؛
تمامِ لحظههایت، غرقِ ماتم؛
عسلبانو! چه طعمی دارد این عشق؛
که با دل میچشی، آن را، دمادم؟!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دلگویههای بانوی احساس.
???
فریاد کن، حسّ تبی، با دلِ خود!
پرواز کن، تا تپشی؛ تا دلِ خود!
وقتی، دلت، میتپد از، بلبلِ مهر،
در یاد کن، یا تبِ گُل؛ یا دلِ خود!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دلگویههای بانوی احساس.
???
به من حق ده، دلم بیتاب باشد
و درگیرِ تبی، بس ناب باشد
زِ هجرانِ گلِ ماهِ شبافروز
تمامِ حسّ جان، بیخواب باشد
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
???
نمیخواهم بهشتی را، به جز بستانِ دلدارم
نمیخواهم سرایی را، به جز گلخانهی یارم
زمانی که: دلم لبریزِ احساسات میگردد
فقط بر سینهی یارم، لب و، گلبوسه میکارم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
???
چه زیبا می شود با دل قرارم
لبِ دریا و چای دبش و یارم
چه احساسِ خوشی دارم کنون من
تمامم را به یارم می سِپارم
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویههای بانوی احساس
???
برایت مهربانی کاشته دل
صفای همزبانی کاشته دل
بخند از نای احساسِ وجودت
چرا که: شادِمانی کاشته دل
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویههای بانوی احساس
???
وجودم، با تو سرشار از، وفا شد
سراسر، شور و دنیای صفا شد
میانِ جان شکفته، نوگلِ عشق
و احساسم، به مهرت، مبتلا شد
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویههای بانوی احساس
???
از روزنِ احساس، تو را دیده دلم
پروانه ی رخسارِ تو گردیده دلم
هر برگ، زِ گلبرگِ رخِ خوبِ تو را
تکرار به تکرار، پسندیده دلم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویههای بانوی احساس
???
گلم! جز تو، نمیخواهم سری را
نمیخواهم، به جز تو، دلبری را
نباشد حسّ من، مانندِ زنبور
که بعد از تو، بجوید، دیگری را
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
☘?☘
تبی، در حسّ جان و، هوشمان، گُل کرد
دلی، در سینهی گُلپوشمان، گُل کرد
به سمتم، آمدی؛ من هم به سوی تو
روانه، گشتم و، آغوشمان، گُل کرد
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
☘?☘
در آغوشت، نمِ آرامشم جاریست
و سهمِ سینهام، احساسِ سرشاریست
تمامیِ تنم، پُر گردد از مهر وُ
وجودم پُرتپش، از شورِ بسیاریست
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
☘?☘
در آغوشت، چه آرامم
چقدر عشقست در کامم
شرابِ بوسهی احساس
شده، پیوستهی جامم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
☘?☘
معمّای گل و شبنم!
تو را حل کردهام، هردم
میانِ جدولِ احساس
درونِ دفترِ قلبم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
☘?☘
ای نغمهی عاشقانهی دل
خوش ضربترین ترانهی دل
احساس گرفت، شوق تو باز
برگرد؛ بیا؛ بهانهی دل
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
☘?☘
ای سازِ دوبارهی دل من!
آوازِ دوبارهی دل من!
احساس دمیدهای به قلبم؛
همرازِ دوبارهی دل من!
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
☘?☘
نشسته بیقراری، در دلِ من
هوای انتظاری، در دلِ من
تمامِ من، از احساسِ تو شد شاد
تمامِ توست، جاری در دلِ من
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
☘?☘
روزی، من و تو، با هم، رفتیم به باغ
آویزان بود، رو درختی، یک زاغ
گفتی تو که عبرتِ کلاغان استاین
من سوخت دلم، به حالِ آن بچّه،کلاغ
#زهرا_حکیمی_بافقی
#الف_احساس
????
در باغ قدم زدن بسی زیبا بود
حسّی به میانِ گلِ جانِ ما بود
آن منظرهی دار و درخت و، استخر
در قابِ نگاهِ من، پر از رویا بود
#زهرا_حکیمی_بافقی
#الف_احساس
????
اگر دنبالِ حرفِ مردمانی
دلت غمگین شود، با هر بیانی
رها کن حرف مردم را؛ که تا تو
رسی تا قلّههای جاودانی
#زهرا_حکیمی_بافقی
#شعرهای_انرژی_مثبت
???
اگر دنبالِ حرفِ دیگرانی
شوی محزون به هر نیشِ زبانی
رها کن بغضِ بیجا را؛ ببین که
رسی تا منتهای شادمانی
#زهرا_حکیمی_بافقی
#شعرهای_انرژی_مثبت
???
در سکوت دل خود، داد زدم
داد دل، یکسره فریاد زدم
بس که احساس دلم، درد و غم است
مشعل غم، به ره باد زدم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
?❤️?
چقدر این دل هوای سرد دارد
هوای پر ز خاک و گرد دارد
ز بس شبنم چکاند احساس قلبم
دلم شب بوی زرد درد دارد
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دلگویههای بانوی احساس
?❤️?