قصه ی چرخ فلک باغ گلی است که از هر نگاهی میشود معنا کرد...
گاه از نگاه بلبلان... گاه از نگاه درختان... گاه از نگاه خاکیان و اسمان.....
زندگی درصدد رساندن مفهومی ست... کمی تامل کن!.....شاید پیدایش بکنی...
هر زمان که کم اوردی.. خسته ی راه شدی و با پژمرده دلان بنشستی...
در همان حال صفحه ی دفترت را بچرخان و از طرف دیگرش معنا کن....
سرزمینی که تک تک لحظاتش را خودت میسازی.... سرزمینی که کلمات در وصفش نیستند..
اما من باور دارم فردایی هست که تو هر طور دلت خاست او را میسازی.....
مرز کوتاه امید را فراموش مکن..... اندکی صبر نیاز است! اخرش نزدیک است...
اغوش زندگی جایه عجیبی ست..داعما درحال جریان است...
گاهی جریانی از جنس امید... گاهی جریانی از جنس صبر... و گاه قلمی خیس از جنس بغض ابرها...
زندگی همین است..باورش کن!و این را بدان نویسنده ی این داستان خودت هستی..با دستان خودت رنگش کن!
خلاصه سرنوشت با لبخند زیبایش رو به روی توست...این ها همه را گفتم تا مقدمه ای باشد برای خودسازیت...
دوستت دارم:)