هفت بار زمین خوردن به منزله هشت بار بلند شدن است. دو ماه از کار بر روی پایاننامه ام گذشته و هر جلسه با استاد راهنما به پیچیده تر شدن کار کمک میکند و انگار هر بار گرهی به گره های قبلی افزوده میشود. فکر نمیکردم پایاننامه اینقدر سخت باشد.
به هر حال راهی است که سی روز تا طی کردن آن وقت دارم. من در این راه گام برخواهم داشت و نتیجه برایم اهمیتی ندارد. مهم این است که ناامید نشوم و ادامه بدهم.
شاید تنها ارزش زندگی، امید است. امیدواری آخرین ابزاری است که آدم را از نابودی قبل از مرگ نجات میدهد. در یک سال گذشته لحظه های ناامیدی بسیاری فرا رسیدند. یادگیری برنامه نویسی برای آنالیز آماری، برای طراحی داشبورد، تکالیف سخت آمار مقدماتی و پیشرفته، تکالیف گروهی، همه لحظاتی بودند که منتظر چیره شدن بر من بودند اما من از پس همهی آنها برآمدم.
در لحظات ناامیدی تنها کاری که کردم چند برابر کردن تلاشم بود و امید قوهی محرکه این تلاش بود. این بار هم تلاشم را چند برابر میکنم.
زندگی مثل کوهنوردی است باید ادامه دهی بی آنکه فکر کنی قله فرسنگ ها از تو دور است. بی آنکه به برگشتن فکر کنی.