این بار در میان اینهمه سختی زنده بمانم دیگر رویین تن میشوم. این جمله ای است که در آخرین سختی هایی که در زمان حال با آن روبرو میشویم به خودمان میگوییم. اما انگار این بار فرق می کند. فکر نمیکردم تعامل با اساتید اینقدر دشوار باشد. دو ماه است دارم در یک دایره میچرخم. و این دایره انگار راه خروجی ندارد.
مغزم خسته تر از آن است که دنبال جملات خوشگل بگردد. شروین در گوشم می خواند، ساعت یک و چهل و پنج یک جلسه رفع اشکال دارم. بعد جلسه می خواهم به استادم ایمیل بزنم. ولی این بار تمام شود باحتمال زیاد دیگر دور و بر درس خواندن نمیروم. تقریبا 26 سال در حال تحصیل بوده ام از اول ابتدایی اگر حساب کنم.
به نظرم میرسد اتمام شدن این مرحله فقط با معجزه ممکن است. شاید بپرسید به معجزه اعتقاد دارم یا نه؟ نمیدانم جواب صادقانه ای به این پرسش است اما مطمئنم هر اتفاقی که می افتد بی دلیل نیست و دلیل آن بعدا جایی دیگر رو خواهد شد. شاید دیگران بر سر اتفاقات زندگی ما قمار میکنند و تفریحشان همین است. و ما در میان یک جعبه شیشه ای در تلاش برای نتیجه قمار آن دیگرانیم.
به هر حال چیزی که معلوم است تلاش کردن است. اینکه تلاش می کنم تا به نتیجه برسم خوب است ولی غیر محتمل ترین نتیجه است ولی به هر حال محتمل است. امید تنها انتخاب من است. ترجیح میدهم هر اتفاقی می افتد در نهایت امیدم اتفاق بیافتد حتی اگر خوشایند نباشد.