برای منی که هنر مذاکره ندارم، برای منی که هنوز حس میکنم که متخصص نیستم و تازه اون جنس آدمهایی هم نیستم که بتونم با ارتباطاتم مشتری جور کنم؛ ۳۰ میلیون تومن پول توی ۱ ماه خیلی زیاد بود...
ولی درست جایی که نشسته بودم توی جلسه تراپی و گفتم:
تو چرا منو نمی فهمی؟ من میخوام برم.
و بعد بهم گفت: رفتن رو توی وجود نمیبینم ولی در عین حال باهام دست داد برای عهدی که بستم واسه رفتن.
درست اونجا بین لجبازی حرفی که زد و دستی که دادم و حس خوب باور؛ باید ۳۰ میلیون تومن جور میکردم.
چرا ۳۰ تومن؟
تا بتونم هزینه ۴ ماه فشرده کلاس زبانم رو بدم.
شاید جالب باشه که چرا یک جا لازمه این پول رو داشته باشم؟
خب؛ سوال خوبیه. چون من خستم و استرس جور کردن هزینه رو نمیتونم ۴ ماه رو دوشم بکشم و چون نیاز دارم که بدونم میشه.
من ۳۰ میلیون رو جور کردم!
باورم نمیشه که جورش کردم؛ این رو میتونم بزارم جز یکی از دستاوردهای زندگیم. دست مثل وقتی که معدلم از ۱۳ شد ۱۸! و من مدتها ذوق موفقیت رو داشتم. حالا هم من تونستم از حول و حوش ۱۰، ۱۲ تومن برسم به ۳۰ تومن. خیلی خوشحالم؛ با اینکه از میزان فشار روانی که هر لحظه دارم کم نشده و هیچ تاثیری توی کاستی کابوس های مضخرف شبانم نزاشته. اما من تونستم که توی یک ماه برای اولین بار ۳۰ تومن بزنم.
البته لازمه واقعا، بنویسم که خوش شانسی های زیادی آوردم. درست وقتی که مشتریهای قبلیم برگشتند، دست وقتی که مشتری های جدید اومدند و قرار داد نوشتند و درست وقتی که دلمو زدم به دریا و با تمام اعتماد به نفس نداشتم توی کار هزینه رو برای مشتری های قبلیم، افزایش دادم.
نمیدونم آخر این تلاش های بیوقفه که اثرش رو روی تمام وجودم گذاشته، کجا میشه نفس کشید و از خوشحالی گریه کردم. اما میدونم که نشدن این بار اصلا و ابدا وجود نداره.
من باید از این ایران کثافت از این ایران خفه کننده برم گم شم و میرم.