سوال شاید ابتدا از نظر فلسفی ذهن ما رو تا اس_ اس و ایسم_ ایسم های اگزیستانسیالیسم ،اومانیسم ببره ولی واقعیت امر اینه که بودن های ما برای هدف های ما طراحی میشه.
اگه بخوام یکم بیشتر توضیح بدم:
مثلاً وقتی هدف رسیدن به اون گوشیِ موبایلِ تویِ طاقچه یِ سمتِ چپیِ راهرو یِ منتهی به آشپزخونه میشه،بودن ما تعریف میشه که من هستم تا به اون گوشی دست پیدا کنم و اون بودن رو با انتخاب مسیر و انتخاب زمان تعریف میکنم.
حالا اگه مثلا من بخوام در مورد زنده بودن صحبت کنم باید دلایل زنده بودن رو بررسی کنم که من هستم برای فلان کار در فلان زمان که ممکنه حتی مکانش و زمانش و شاید حتی وقوعش برام مجهول الهویه باشه، ولی میدونم که این اتفاق قراره بدست من باشه ولی شاید بهش نرسم من مسیر رو میرم ولی اینکه بهش برسم دست من نیست.
پس مسیری رو که با تحقیق و با فکر انتخاب کردیم رو میریم و جا نمی زنیم انشاالله
ما تا تهش که معلوم نیست کجاست خواهیم رفت و توکلمون به کس دیگه ای که او مسیر رو واضح میدونه و مشخص کرده.
ما در هر لحظه با اینکه مسیر طولانیه یک کار بیشتر و یک وظیفه بیشتر نداریم و اون مهم ترین کار و مهم ترین وظیفه است.
اون جمله بالایی از استاد علی صفایی حائری هست:)
فعلاً یاعلی