بدون توضیحات خاصی بریم سر اصل مطلب(:
دزیره...همه اسمش رو شنیدیم...ناپلئون بناپارت و دزیره کلاری...
خوب،ولی من با شنیدن اسم دزیره،یاد چیز دیگه ای میوفتم،دزیره ویکوک
این داستانی کاملا متفاوت با دزیره اصلی هستش و اسم شخصیت هاش اسم های عضو های بی تی اسه
یک جور فن فیکشنه ولی خییییلی طولانی تر و بسیار بسیار قشنگ تر
این فن فیکشن خیلی معروف شده و به قشنگ ترین فن فیکشن ایرانی معروفه
خیلی اگه آرمی نیستین پیگیریش نکنین لطفا
ولی من اومدم نشونتون بدم چرا انقدر قشنگه
یک سری از دیالوگ هاشو براتون می زارم...
وقتایی باید از یه آشغال برای فراموش کردن آشغال های دیگه استفاده کنی
جیهوپ
خوبی؟ _
هستم؟
_ میشی.._
جونگ کوک و تهیونگ
. _ تو نمیدونی بچه... امید یه شعاره، آدما به هم میدنش تا راحت تر دردا رو تحمل کنن و تهش با همون درد میمیرن.
تهیونگ
یه قلب عاشق هیچوقت نمیمیره. بهت قول میدم... دوباره اون لعنتی رو به کار بندازم، قول میدم جوری بتپه که هیچوقت از کار نیوفته
جونگ کوک.
_ ... فکر میکردم بزرگ شدم... ولی آدم تا وقتی واقعا عاشق کسی نباشه، بزرگ نشده... پس من...
به خاطرت بزرگ میشم.
جونگ کوک
" درسته زندگی چیز عجیبیه یه وقتی به خودت میای و میبینی داری عشق رو به رگهای یکی تزریق میکنی... قلب مریض تو قرار بود چیکار با قلب مرده ی من بکنه؟ "
پارک جیمین، 28 فوریه ی 1991
زندگی من یه مردگی عجیب رو شروع کرده و تو فکر میکردی، میتونی این مردگی رو شکست بدی... من اون شب فهمیدم دستهای تو الزمه ی زندگی منن اما یا اون دستها برای پوشوندن غم من زیادی کوچیکن یا غم من بزرگتر از قلب پاک توئه "
کیم تهیونگ،
حقیقت اینه که احمقانه ترین کارها از کسانی بر میاد که عاقالنه ترین تصمیم ها رو تو بهترین شرایط میگیرن چون اگه همین انسان ها تو شرایط خوبی نباشن اون موقع است که تصمیماتشون دیگه از روی عقل نیست
دزیره
شاید فکر کنی توی مسیر زندگیت تنهاترینی اما من آخر تموم مسیرهایی که میری با چتر خیسم منتظرت ایستادم." (بنده سر این دیالوگ عرررر زدم)
جئون جونگکوک، 2 مارس 1991
آدما وقتی هم و بغل میکنن، دوتا قلب دقیقا مماس و روبروی هم قرار میگیرن... برای همین میتونن آروم بشن... هر وقت آشفته بودین، یادتون باشه که قلب من همیشه آماده ی خدمت به قلب شماست.
جونگ کوک
شنیده بودم که میگن خاموشی زبان عاشقاست، نمیدونم زبان تو چیه اما من اون شب از نگاهت چیزهای زیادی رو خوندم و اون نگاه زبان خاموشی بود که از دل تو میومد ..."
کیم تهیونگ، 10 مارچ 1991
چرا همه ی عاشقا از هم جدا میشن؟ _
چون عشق واقعی فقط توی دنیای بعد از مرگ وجود داره.
جی هوپ-جیمین
و تو نمی دونستی،اجبار به رها کردن،دردی بیشتر از رها شدن داره...من توی این اجبار سوختم...ولی ای کاش فراموش نمی کردی که من با قلبم به چشم هات قسم خوردم(سبا مرد?)
کیم تهیونگ
آدم ها وقتی ارزش هم رو می فهمن که بمیرن،برای همین عکس مرده ها بیشتر از آدم های زنده روی دیواره
جئون جونگ کوک
اوژنی می خندی؟...می خندی اوژنی؟...(سبا زجه می زند)
کیم تهیونگ
بازم از دیالوگاش بزارم؟