یونگ هی 🌸·۳ ماه پیشسلام🌈اسم کانال لیا و درباره تهیونگ گذاشته به نظرم خیلی جذابه لطفا از اون هم دیدن کنید.
لیا·۳ ماه پیشعشق تصادفی پارت یکسلام من میخوام ی داستان از تهیونگ بنویسم امید وارم خوشتون بیاد البته اگه اصن کسی ببینه من عاشق نویسندگی هستم برا همین رمان مینویسماین قیاف…
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 76 (بچه ها نباید تو کار بزرگترا دخالت کنن)تلفنش را برداشت و به نامجون خبر داد که چند دقیقه ی دیگر می رسد ولی کسی را بیدار نکند ، وقتی رسید به جز نامجون همه خواب بودند.
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 74 ( صبر استراتژیک)هیونگ ، سوک برای تو چیه؟ - احمق به خاطر این تا حالا دست دست می کردی؟
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 70 (صبح بعد از طوفان)جیمین گفت: واقعا؟ یعنی دیدی کی کتکش زده؟ کوک گفت: اره ، خودم نامجون گفت: شوخی نکن ، واقعا؟ ، حالا می خوای با عواقبش چیکار کنی؟
elmariachiii_bts·۳ سال پیشبولگاری و خون 67 (بیدارستان)تهیونگ ناراحت و غصه دار بود اگر چه دیگر گریه نمی کرد ، با این حال از همه به خاطر به خطر انداختن جانشان خجالت می کشید. تهیونگ را برای زخم ها…