ویرگول
ورودثبت نام
Edeam
Edeam
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بعد از مدت ها در ويرگول

اين اقا كه كارش مرتب با عرفان و معرفت هست منو به سمت ويرگول كشوند ، راستش من به نشانه ها خيلي ايمان دارم و يه جورايى چون قبلا فلسفه با طعم شكلات رو ديده بودم اينجا و الان تو تلويزيون ديدمش ترقيب شدم كه بيام و بنويسم ...حتى اگه كسى نخونه .... همين الان يه جور بد بيني درون من به وجود اومده كه شايد يه نفر داره بهم نگاه ميكنه يعنى نوشته ها رو ميخونه ، كسى كه هيچوقت منو نبينه كاملا نامحسوس الان حواسش بهم هست ، ميدونه من اومدم كه بنويسم كه اون بخونه ... اون ادم نوشته هاي منو بخونه .... ولي من نياز به يه چيز بيشتر دارم .... مثلا خدايى كه حواسش هست. ، اون صحبت يادم مياد كه ميگفت امام على ميرفت و با چاه حرف ميزد.....اينكه من بايد از ادما بكشم بيرون ، اينكه ايا من ميتونم ؟

اقاى توى تلويزيون داره ميگه نه افراط و نه تفريط ....ولي كسئ كه اختلال دو قطبي داره چى ؟ اون مگه دست خودشه؟ احساس ميكنم از عارف شدن خيلى دورم ...

حالم بده و متبن داره بهم تيكه ميندازه و من نميدونم چيكار كنم .... الان برا يه لحظه حس ميكنم دنيام تيزه و تار شد ....حس ميكنم بد شد خراب شد ....تيره و تار شد ....ديالوگى يادم مياد كه ميگه حالم بده بابا چرا هيچكى نميفهمه

شبكه تلويزيون داره .....همين الان كه ميخواستم بنويسم شبكه تغيير كرد پس مهم نيست / كلمه اي فيلم رو ميبينم

مامانم كه خوابيده و كتاب متين رو در دست گرفته

كارهاي روزهاي اينده اي كه هنوز نكردم

حسي كه دارم و بهم ميگه هيچكاري نكن

بهتره بخوابم و بعد بيدار شم كارامو انجام بدم


تلویزیونمنوویرگول
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید