به فرا رسید
خنده ها ، گریه ها ، آغوش ها ، دعوا ها و دوستی ها
همه چیز تمام شد و من در این سرا تنها مانده ام و به فکر فرو میروم
به اولین ها فکر میکنم
به اتفاق ها فکر میکنم
به لبخند هایشان و حتی به صدا هایشان
چه لحظه های شیرینی بود ! اما فقط همین بود ، لحظه ای...
به فرا رسید ، اما مرگ به بالینم نیامده است ؛ بلکه هجر امده
البته هجر و مرگ از قدیم برادر بودند
و هجر روی دست مرگ زده است
چون مرگ رنجی کوتاه است و پس از آن آرامش میاید
اما هجر رنجی سهمگین و بلند دارد و مشکل اینجاست که در هجر ، مرگی وجود ندارد فقط رنج میکشی ...
به فرا رسید ، و هجر به بالینم آمده
ای دوستان مرا یاد کنید
در این ۹ ماه ، زندگیم تغییر کرد و همش بخاطر شما بوده
زیبایی هاش مثل زیبایی گل در شب بود ؛ حیف که نهان بود و هیچکس ندید
به امید وصال این را مینویسم ... نبودنتان باعث امدن مهمان شده
و افسوس که چاره ای جز مهمان نوازی ندارم....
پی نوشت : دلم برای ششم تنگ میشه
و بله میدونم عکس رندومیه ولی حالا