من همانند نت های موسیقی سخنانی در دلم نهفته است که قابل گویش نیستند. در دلم قلبم و جانم رنج هایی دیرینه خاک میخورند که فقط آوای شان به گوش میرسند. زخم هایی بر تن دارم که روز به روز چرکین میشوند، زخم هایی که هرگز بهبود نمیابند. من در سخنانم در کلماتم در آوایم و حتی در قلمم سخن نمیگویم بلکه جان میدهم و در پایان ندایی به گوش خوانندگان و شنوندگان متونم میرسد.
آری زندگیم مانند نت های موسیقی ست از دور آوایی دلنشین دارد که دل ها را میبرد اما فقط خودم میدانم که چه ها در این صدای دلنواز پنهان است.
قلم از این رنج های به زبان نیاوردنی میگرید و رنگ خود را روی چک نویسم پس میدهم .
فقط او همدم کلمات آشفته ای که از اعماق وجودم به سطوح کاغذم میرسد، است.
اما من هم جا نمیزنم چون رفقای دیرینه ای مثل کاغذ دارم که درد هایم را میشنود و قلمی که همدردی میکند با قلب درد آلود من.
رفقای همیشگی ممنونتانم❤️🖋📖
نویسنده: 𝓝𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷 [نازنگار]
