حدود شش سال از اولین باری که اینستاگرام و نصب کردم و اولین پست و منتشر کردم میگذره. اولین پستم عکسی بود از دوتا زرده تخم مرغ که داخل یک ماهیتابه با مقدار زیادی روغن حیوانی روی آتش در حال جلز ولز بودند.بعد از اینکه پست در دهکدهی جهانی منتشر شد، منتظر بازخورد از طرف دوستام بودم.یادمه به فاصلهی چند دقیقه یکبار گوشی و چک می کردم تا ببینم کسی به پست زیبای! من همون دو تا زرده تخم مرغ، واکنشی نشون داده یا نه. روزها گذشت و پست های مختلف با کپشن های مختلف منتشر می شد و همین داستان ادامه داشت. گاهی عکسی از بیرون رفتن با دوستان و گاهی عکسی به ظاهر هنری و با یک بیت شعر به عنوان کپشن. آنقدر غرق در آن دنیا شده بودم که شعر هم می گفتم! البته اگر می شد آن زمان اسم شعر را روی آن گذاشت.
در طی این شش سال بارها شده پست هایی که منتشر کرده بودم و حذف کردم؛حتی حساب اینستاگرامم را اما دوباره اقدام به نصب کردم. یک بار کل محتوای صفحهام در مورد بچه های دانشگاه و خوابگاه و شیطنت های آن زمان بود و بار دیگر عکس ها و متن های عاشقانه برای دختری که دوستش داشتم و در رابطه بودیم. اقدام های بعدی در حوزه کسب و کار بود؛ بخاطر علاقهای که به نجاری داشتم پیج جدیدم با صفر پست و فالو کردن تعدادی از دوستانم راه اندازی شد و داخل اکسپلور تبدیل شده بود به کارگاه نجاری! نه از پستهای عاشقانه خبری بود و نه از عکس های دورهمی و وقت گذروندن با دوستان. نجاری که با شکست مواجه شد این بار نوبت به قهوه و باریستایی رسید و کارگاه نجاری مجازی جای خودشو به کافه ها و رستری های قهوه داد. این داستان تا الان همچنان ادامه داره و اکسپلور اینستاگرام من در حال رنگ عوض کردن های پی در پی هست.
چند وقت پیش پیج بعضی از بچه هایی که از قبل می شناختمشون و می دیدم، متوجه شدم خیلی وقته که همین یک پیج را دارند و حتی پست هایی داخل پیجشون هست که برای چند سال قبله؛ نه پستی حذف شده نه اکانتی. داخل پیج این دوستان پست هایی وجود دارد که احتمالا از لحاظ ذهنی با تفکراتی که الان دارند متفاوت هست ولی هم چنان وجود داره و حذف نشده.
وقتی زندگی واقعی این افراد و با پیج های اینستاگرام یا هر شبکهی اجتماعی دیگهای که دارند، مقایسه می کردم متوجه شدم که در زندگی واقعی، بالا پایین کمتری دارند و انگار از اول زندگی سوار یک موج ثابت بودند. منظورم از ثابت بودن به معنی تغییر نکردن در زندگی نیست، چرا که هر کدامشان در مسیری که بودند چه بسا پیشرفت کردند و به چیز هایی که می خواستند هم رسیدند. انگار که تکلیفشان از اول با زندگی و خودشان مشخص بوده، چیزی که هنوز برای من به صورت یک معمای حل نشده باقی مونده.
گاهی اوقات رفتار های کوچک و جزیی ما نمود شخصیت درونی ماست. آشفتگی و سردرگمی و رضایت نداشتن از خودمون می تونه روی تک تک فعالیت های زندگیمون تاثیر بذاره. کسی از پستی که چند روز پیش منتشر کرده رضایت کافی و نداره در اصل از خودش راضی نیست، از چیزی که چند روز پیش یا چند ماه پیش بوده راضی نیست و از اینکه هر روز مثل آینه جلو چشمش باشه بیزاره. بیایید خودمون و با همهی نواقصی که داریم دوست داشته باشم و برای خودمون تکرار کنیم که گذشتهی ما بخشی از خود ماست. به جای حذف کردن و نادیده گرفتنش، به این دید نگاه کنیم که قبلا کجای جهان ایستاده بودیم و الان کجاییم.
نمیدونم شاید چند روز یا چند ماه دیگه این چند خطی که نوشتم و حذف کنم.