کاشتم امیدی در دلم
گرفتند خانواده ام امیدم رو بر دلم
باختم روزی از خودم
پیروز شدم دوباره بر خودم
راهی دانشگاه شدم کنگلا
نداشتم شهریه دانشگاه
کسی نکرد ملاحظه جیبم
نداشتم کرایه در جیبم
هنری از پروردگارم
رونمایی کردم استعدادم
گرفتم سوزنی با سه انگشتم
بدوزم لباسی از جنس ابریشم
این شد کسب و کار روزگارم
نداشتم هیچ روز غیابی
شدم حاضر همه روزه دانشجو نمونه
گرفتم مدارک حسابداری
مونده بود دردام ز دلم
بیرون کردم یه امروز دردامو از دلم
نوشتم دفترچه نوت حرف هایم ،شعرهایم
آنچه خوب وموثر دانستم سپردم به دل نوشته هایم
هم به یاد خودم خواهم خواند
هم به یاد خودم خواهم ماند