صبح وقتی وارد دفتر کارم در شهرداری تهران شدم روی میز یک پاکت دیدم برداشتم ورانداز کردم حدس زدم میوه است زنگ زدم پیشخدمتم اومد
_ این پاکت چیه؟
_ نمیدونم خانم مهندس
_ کی اورد ؟
_ از همکارا
_کدومشون ؟
_ آقای x
_ داشتم شاخ در میآوردم او مهندس شهرسازی ..... وای
_برای چی آورد ؟ چی هست توش؟
_ نمیدونم برای شماست باز بفرمایید ببیند
سر پاکت رو باز کردم گیلاس بود گیلاس چرا ؟
_ اقای x
_ گفتم ببر بده بهش که هیچ ازین کارش خوشم نیومد
پیشخدمت پاکت رو از اتاق خارج کرد و روی میز همان همکار گذاشت
کامپیوترم رو روشن کردم و مشغول کارشدم
_ یهو سرم را بالا آوردم دیدم آقا ی y با سیگار روی لب ( انموقع کشیدن سیگار در اداره ها ممنوع نشده بود) پاکت رو روی کیبوردم گذاشت و گفت اینو من آوردم وقتی دلم میخاد کاری انجام بدم میدم و چیزیکه میارم شما باید قبول کنین
_ اقای مهندس اینو آقای فلانی آورده !
_ فلانی ؟ اون بچه قرتی خودش زنه و خندید و پوک حلقه ای سیگارشو به سقف اتاقم فرستاد
_ببخشید لطفا سیگارتون رو ... حالا چرا دادین اون بنده خدا این پاکت گیلاسو بیاره ....
_ خوب دیگه کارام اینطوریاست از دوستان استفاده بهینه میکنم
_حالا چرا گیلاس؟به چه منظوری آخه ؟
_ اولا واسه اینکه امروز تولد شماست
_ شما تاریخ تولد منو از کجا میدونید ؟
_ من همه چیو در باره شما میدونم بچه های کارگزینی دوستامن
_ یعنی چه تو ساعت کاری تو اتاقم اومدین و اینطوری رفتار میکنید
_ دوما چی ؟ چرا برام گیلاس اوردین؟
_ چون میدونم گیلاس دوست دارید
_ هر کسی ذائقه ای داره خُب از کجا متوجه شدی گیلاس دوست دارم؟
_ از جلسه چند روز قبل که داشتیم فقط گیلاس برداشتید و خوردید
هم خنده ام گرفت و هم لجم در اومده بود
گفتم خوب من گیلاس دوست دارم میرم میخرم و میخورم اینکه مشکل نیست
_ نه خانم مهندس اونا اینا نیست
_ یعنی چی مگه گبلاس با گیلاس فرق داره
_ بله که داره این گیلاسها از درخت خونمه
_ عجب تو خونتون درخت گیلاس داره
_ بله درخت خرمالو انجیر انگور به و توت هم داره
_ مگه خونه تون تو طرشت یا چیذر یا تجریشه ؟
_ اره یه همچین چیزایی
_ گفتم مرررسی لطف کردین تشکر حالا لطفا بفرمایید سر کارتون همه دارن نگامون میکنن
....بعد ناهار از سالن غذاخوری برگشتم پشت میز کارم نشستم و کارمو ادامه دادم....
ناگهان درب سکوریت اتاقم باز و معاون شهرسازی و معماری وارد شد از جام بلند شدم گفتم آقای مهندس طوری شده سیستمها اشکال پیدا کردند؟
_ نه نه بفرمایید بنشینید
_ شما بفرمایید بنشینید و سریعا از پشت میزم رفتم روی مبل مقابل معاون نشستم گفتم بگم چای بیارن خدمتتون؟
_نه ممنون یه صحبتی باهاتون دارم خصوصیه و یه امر خیره
دلم هورری ریخت تو شکمم یک لحظه یادم اومد که همسر آمریکاییش و دو پسرش رفتند به آمریکا و مجرده !!!!
تو دلم گفتم وای امر خیر ، واسه کی ؟ آخه ایشون مجردن وای چکارکنم بلاخره اب دهانم رو قورت دادم گفتم ببخشید عذرخاهم امر خیر اینجا ؟تو اداره؟
_ بله یک گفتگوی کوتاهه
_ آخه آقای مهندس من قصد دارم ادامه تحصیل بدهم
_ خوب اینکه با ازدواج منافات نداره
_ باز سردر گم شدم اخه اقای معاون هم سن سال پدرم بود حالم بد شده بود دل به دریازدم
_ببخشید امروز از صبح دوبار بهت زده شدم
_ آره درجریان هستم
_ میشه بفرمایید امر خیر برای کی ؟
_ _ برای یکی از همکاران
با این پاسخ از مخمسه رها شدم
_ میشه بفرمایید کدوم همکار تا اونجا که میدونم همه آقایون ازدواج کردند جز دو نفر
_ آفرین همونی که گیلاس آورد ؟
_ آقای x رو میفرمایید ؟
_ نخیر اون که اصلا اهل ازدواج نیست و ....
_ با خجالت گفتم منظورتون آقای y هست ؟
_ اره همون که از جیبم سیگار بیرون میاره امروز واست گیلاس آورد
انگار پتکی سرم کوبیده شد دهانم خشک شده بود زنگ زدم پیشخدمت اب اورد و رفت
_ آقای مهندس شما که میدونید من از رفتارهای اقای y اصلن خوشم نمیاد اینکه از راه اصلی داخل سالن نمیاد و از روی پیشخوان جفت پا میزنه میاد داخل سالن ، ,همکارا رو اذیت میکنه ، به راهنمایی های من توجه نمیکنه و امروز یه پاکت گیلاس داد اقای x آورد داد به پیشخدمت گذاشت تو اتاقم
_ آره خب یه کم شیطونه بلاخره رزمی کاره کمربند سیاه داره یکی یدونه است پدرش هم وقتی من وارد شهرداری شدم معاون شهردار بود مادرش دبیره خودش در آلمان درس مهندسی تاسیسات خونده ، جوونه خوشتیپه و از همه مهمتر خیلی دوستت داره و ....
_ آقای مهندس ببخشید فقط دارید از او تعریف میکنید ..
_دیوونه ام کرد پرونده ها رو خابونده دست نمیزنه میگه شما دستور بدید من اطلاعات ایشونو میخام بلاخره چون امر خیر ه خاستم کمکش کنن
_ وااااای حالا همه میدونن حالا چکارکنم ابروم رفت نمیتونم الان ...
معاون منطقه با یه لبخند از جابرخاست و گفت حالا عجله ای نیست دخترم فکر کن و خبرشو بمن بده و خارج شد
یک ماه گذشت و من به معاون منطقه جواب ندادم
مشغول کار بودم که باز یهو جناب خاستگار اومد تو اتاقم گفت خانوم مهندس چرا جواب ندادین ؟ خاستگار از من بهتر میخاهید؟
_ خاهش میکنم تشریف ببرید اینجا اداره است جای این کارها و این حرفها نیست ...
_ اتفاقا اینحا بهترین جاست
کلافه شدم گفتم اجازه بدین فکر کنم باید خانواده موافق باشند
_ چقد فکر کنی آخه فکره بیچاره میشه !!!!!!
من مهندس فلانی رو فرستادم خاستگاری شما ، من تو اینهمه دختر شما رو پسندیدم اگه قبول نکنی .....
_ اقای مهندس اول کلک میزنی دوم تحدیدم میکنید؟ سومیش چیه بفرمایید خجالت نکشید
مثلا چکار میخاهید بکنید؟
_ دستی به سرش کشید و گفت دیگه واستون گیلاس نمیارم و از اتاق بیرون رفت
بلاخره در شهریور همان سال ازدواج سر گرفت بهار شد و درخت گیلاس شکوفه داد اما من متنظر بودم ببینم آیا این گیلاسها از همون گیلاس هاست که واسم اورد و گفت مال درخت خونه ام است!
اوایل تیر سال بعد شد یه روزی که از شهرداری برگشتیم و باهم وارد خونه شدیم نگاهی یه گیلاسها انداختم و گفتم
_ فرهنگ - عجب اون گیلاسها یی که اوردی که اینا نیست ای کلک !!!!!
_گیلاس گیلاسه دیگه مگه فرقی داره
_ بله خودت گفتی فرق داره عه عه عه مگه نگفتی اینا اوونا نیست
_ گیلاس اون نیست که نیست من که منم ، بفر ما داخل دم در بَده ِ ، حالا دیگه رئئیسم نیستی حالا دیگه همسر من هستید خانم مهندس!
تا اومدم یه فن کوچک که خودش بمن یاد داده بود بزنم یه فنی زد که اصلا متوجه نشدم چیشد گویی یک لحظه بین زمین و آسمان بودم و بخودم اومدم که روی دستش بودم
خیلی زود فهمیدم گیلاسهای درشت ابدارو از سبزی فروشی حاج منصور سر کوچه میخرید...... و پس از او و به یاد او همیشه دو گیلاس سرخ همزاد را به گوشهایم آویزان میکنم و خود را در آینه تنها میبینم .......میدونم حوا با خوردن سیب از بهشت رانده شد و اما گناه فرهنگ چه بود آوردن گیلاس برای من ؟ آری چنین بود دختر نازم
?
نویسنده : دکترخدیجه دانش