باید بنویسم اگه ننوسیم میمیرم و خفه میشم. این غم بدجور داره روی قلبم سنگینی میکنه.
پسر جذاب عضلانی هم با یکی دیگه بود و تموم این مدت من فقط یک سرگرمی مسخره و پیش پا افتاده براش بودم.
این واقعیت به قدری برایم دردآور هست که گاهی خودم رو گول میزنم شاید واقعا اینطور نیست در صورتی که همه شواهد و مدارک ثابت میکنن که همینطوره.
و من ساده و احمقانه باور داشتم که او تنهاست.
آخرین بار این حس رو وقتی داشتم که امیر من رو به خاطر سارا رها کرد. تلخ ترین روز زندگیم و امروز دوباره پسر جذاب که امیدوار بودم، التیامم میده، تلخ ترین احساسات عمرم رو برام زنده میکنه.
و من به ضعیف ترین نسخه خودم تبدیل میشم. ضعیف ترین و غمگین ترین زهرایی که میتونم باشم.
به موسیقی راک و متال روی آوردم. دوز سرترالینم رو بالاترین میزانی که ممکنه میرسونم.
این بار خودکشی نمیکنم. در کنار غم این یار همیشگی به زندگی تلخ و شکنجه آور ادامه میدم.