فیلمباز | CineFilm
فیلمباز | CineFilm
خواندن ۷ دقیقه·۶ ماه پیش

احوالم بعد از دیدن "بوجک هورسمن"

آخرین قاب سریال
آخرین قاب سریال

از وقتی که انیمیشن سریالی شگفت انگیز "بوجک هورسمن" رو تموم کردم، مدتی می‌گذره اما دلم نیومد این مقاله رو ننویسم.

پست حاوی اسپویله!

"بوجک هورسمن" شروعی داره که شما رو به یاد تمام سیتکام های دیگه می‌ندازه. بنابراین در مرحله اول، اگه طرفدار سیتکام ها نیستید این سریالو نصفه‌ونیمه ول می‌کنید. اما حداقل یک فصل به سریال وقت بدید، از اونجاست که سریال هویت واقعی خودش رو نشون میده و می‌فهمیم چیزی که داریم تماشا می‌کنیم، بیشتر از یه انیمیشن ساده‌ست. بعد از تموم کردن انیمیشن به صفحه‌ش در ویکی پدیا رفتم، و اون جا نوشته بود که این انیمیشن ابداع‌گر یه ژانر به اسم Sadcom (سدکام) هستش که برخلاف سیتکام، ماهیت تلخ تر و غم‌انگیز تری داره. اما من چندان با این حرف موافق نیستم. "بوجک هورسمن" خود زندگیه. بستگی داره که چه نگاهی بهش داشته باشین. اتفاقا این انیمیشن به ازای اتفاقات تلخش، پر از صحنه های حال‌خوب‌کن هم هست. و برای این میگم این سریال خود زندگیه چون هیچ وقت خیلی غم انگیز نمیشه و هیچ وقت خیلی هم شاد و شنگول نمیشه. همین توازنه که سریال رو جذاب کرده که بیشتر راجب "بوجک هورسمن" صدق می‌کنه که در طول این شش فصل، به دنبال تغییره. راهی برای بهتر شدن. اون خودش از تمام تاریکی های درونش خبر داره و اتفاقا هر فصل به مرحله "تبدیل شدن به یه آدم خوب" میرسه اما باز هم اتفاقی میفته که مانع میشه از این که بوجک، به رستگاری ای که می‌خواد برسه. البته تمام شخصیت های سریال این طوری نیستن، برخی مثل "تاد" و "پرنسس کارولین" تونستن با حذف کردن بوجک از زندگیشون، سروسامونی بهش بدن! و با این که این اتفاق نهایتا به تنهایی بیشتر بوجک منجر میشه (فصل شیش اوج این اتفاقه. در این فصل خیلی کم پیش میاد که ما تاد و پرنسس کارولین رو در کنار بوجک ببینیم، در حالی که در فصل اول تعاملات این شخصیت ها با هم تمومی نداشت) اما بوجک یاد میگیره که باهاش کنار بیاد و خودش هم این رو درک می‌کنه. در فصول اول، بوجک به کسی نیاز داشت که بهش بگه آدم خوبیه اما در فصل آخر، بوجک خودش پذیرفته که آدم خوبی نیست و رفتارش خیلی بهتر شده. و این طوریه که تغییرپذیری، از اصلی ترین اجزای شخصیت های سریال "بوجک هورسمن"ـه.

بعد از این که انگار کل دنیا سر بوجک خراب میشه اون میزنه به جاده که خودکشی کنه،  اما وقتی اسب هایی رو می‌بینه که دارن می‌دون،  میفهمه که باید به زندگیش ادامه بده.
بعد از این که انگار کل دنیا سر بوجک خراب میشه اون میزنه به جاده که خودکشی کنه، اما وقتی اسب هایی رو می‌بینه که دارن می‌دون، میفهمه که باید به زندگیش ادامه بده.

و شخصا... فکر کنم برای توصیف احساساتم کلمه کم آوردم! از این که تغییر شخصیت ها رو می‌دیدم خیلی خوشحال شدم. ما همزمان با اونا بزرگ شدیم و اونا همزمان با ما تغییر کردن. زندگی توی این انیمیشن ثابت نبود و همه "بزرگ"شدن. مثلا از این که در قسمت آخر، دیدم که دایان بلاخره یاد گرفته اعتماد کنه و ازدواج کرده، واقعا خوشحال شدم. یا توی همین قسمت آخر، توی آخرین گفت‌وگوی تاد و بوجک (که از بهترین صحنه های سریاله) تاد در مورد آهنگ هوکی پوکی حرف میزنه و تقریبا همچین دیالوگی میگه: «مردم همه به بخش هوکی پوکی‌اش دقت می‌کنن. اما یه جمله هست که به نظرم هدف اصلی این اهنگه که میگه "تو می‌چرخی و خودت رو تغییر میدی" کل قضیه راجب همینه.» من واقعا عاشق این صحنه‌ام. کلی دیالوگ به یاد ماندنی داره.

آدم‌هایی توی زندگی‌ت هستن که کمکت می‌کنن تبدیل به کسی بشی که هستی. و تو باید قدردان اون‌ها باشی، حتی اگر قرار نباشه تا ابد توی مسیر زندگی با تو همراه باشن. - دایان

تا اینجا گفتم که داستان در مورد تغییر شخصیت هاست، اما اونا برای تغییر باید به گذشته‌شون هم نیم نگاهی داشته باشن. سریال از این نظر بهترینه و اپیزود های فلش بک واقعا توی سریال تک‌ـن و مانع تکراری شدن انیمیشن میشن (نمونه‌ش قسمتی که در سال ۲٠٠۷ میگذره یا قسمتی که مهمونی های هالووین توی خونه بوجک رو در سال های مختلف نشون میده که خیلی دوستشون دارم) و با توجه به ماهیت انیمیشنی سریال، خیلی خوب این قضیه نشون داده میشه (مثلا اواخر فصل پنجم و ماجرای بوجک و اون نسخه بادکنکی خودش) و واقعا دیدن این تنش ها برام جذاب بود. و انقدر این سریال غیر قابل پیش‌بینی بود که نمی‌تونستی بفهمی قسمت بعد چه اتفاقی میفته (به معنای واقعی جمله.)

بوجک توی فصل پنجم، دیگه نمی‌تونه تفاوت کاراگاه فیلبرت و خودش رو بفهمه.
بوجک توی فصل پنجم، دیگه نمی‌تونه تفاوت کاراگاه فیلبرت و خودش رو بفهمه.

و طبیعتا بخش بزرگی از این فلش بک ها، مختص به بوجکه و دوران بچگیش. اون توی دوران بچگیش مادر به شدت بدی داشته که توی فصل چهار هم فهمیدیم اونم گذشته وحشتناکی رو تجربه کرده. و توی این بخشه که ما تاثیر زیاد تربیت والدین رو در آینده بچه ها می‌بینیم.

اگه به کسی با عینک قرمزرنگ نگاه کنید، همه‌ی علامت‌های خطرش، یه سری علامت ساده به نظر می‌رسن. - واندا

تربیت خوب می‌تونه از یه بچه، یه آدم عالی بسازه (مثل آقای پینات باتر، چند بار اشاره شد که اون پدر و مادر و خانواده خیلی خوبی داشته) و یه تربیت بد، می‌تونه به کلی آدم رو نابود کنه (بوجک و البته دایان رو هم میشه گفت، با این تفاوت که دایان تونست فراموششون کنه ولی بوجک نتونست) و سریال از این نظر کامله و مفاهیم عمیقی به مخاطب انتقال میده.

ابن مادر بوجک بود که باعث شد اون اعتیاد شدیدی به سیـ.گار و مشـ.روب پیدا کنه
ابن مادر بوجک بود که باعث شد اون اعتیاد شدیدی به سیـ.گار و مشـ.روب پیدا کنه

و به این ماجرا به طور خیلی کامل تر از قبل، در اپیزودی که بوجک در مراسم ختم مادرش حاضر میشه و سخنرانی میکنه، پرداخته میشه. جایی که بوجک انقدر حواسش پرت سخنرانیشه که حواسش نیست جای اشتباهیه. این قسمت با اختلاف از نظر دیالوگ، بهترین قسمت سریاله. اون با وجود تمام بدبختی هایی که از دست مادرش کشیده، در آخر میگه مادرش بر خلاف تمام این سال ها که بوجک رو نادیده می‌گرفت و کوچک ترین ارزشی برای کار های اون قائل نبود، لحظه آخر و توی بیمارستان به بوجک میگه I See You، و این توی ذهن بوجک به عنوان یه خاطره خوب ثبت شده بود. اما در لحظه آخر بوجک میفهمه که مادرش فقط داشته نوشته روی شیشه اتاق آی‌سی‌یو، یعنی ICU رو می‌خونده و به اون توجهی نداشته! به خاطر همیناست که میگم "بوجک هورسمن" از خلاقانه ترین سریال هاست.

از بهترین قسمت های سریال، قسمت ششم از فصل پنجم
از بهترین قسمت های سریال، قسمت ششم از فصل پنجم

و اما فکر می‌کنم نقطه اوج هنر سازندگان انیمیشن، نیمه دوم فصل آخره. تقریبا آخرین لحظاتی که بوجک رو می‌بینم. بعد از این تمام اتفاقات این پنج فصل، دیدن موی سفید بوجک یه حس و حال خاصی داره. هم رفتار و هم چهره بوجک نشون میده که اون بزرگ شده. درس دادن توی یه دانشگاه یه ایده فوق العاده برای بوجک بود. فصل آخر رو از همه‌ی فصل ها من بیشتر دوست داشتم، البته که داستان هیچ کدوم از شخصیت ها واقعا به پایان نرسید. با توجه به ماهیت غیر قابل پیش‌بینی سریال، فکرشم نمی‌تونیم بکنیم که در ادامه زندگی کاراکتر ها چه اتفاقی براشون میفته. بوجک شاید دوباره به حالت سابقش برگرده شایدم واقعا تغییر کنه و آدم خوبی بشه. دایان شاید به زندگیش با همسرش ادامه بده و بچه دار بشه، شایدم طلاق بگیره. مستر پینات باتر شاید توی رابطه های جدیدش طرف مقابلش رو بیشتر درک کنه، شایدم بازم همون اتفاقات سابق رخ بده.

آسون‌تر می‌شه. هر روز، یه کم آسون‌تر می‌شه. ولی باید هر روز انجامش بدی. بخش سختش این‌جاست. -دونده

و آخرین قاب سریال که اولین عکس این پست هم هست، دقیقا همین رو نشون میده. بوجک و دایان به آسمون نگاه می‌کنن، اونم با یه ترس خاص. توی این لحظه، بوجک و دایان شاید تنها یک بیستم تصویر رو اشغال کرده باشن و بقیش آسمونه. و این بازم اشاره داره به این که نقش اونا چقدر در این دنیای بزرگ، ناچیزه. و البته دیدن این دو کنار هم به نحو عجیبی دلگیره. وقتی که اونارو با فصل اول مقایسه می‌کنیم، تازه می‌فهمیم که چقدر بزرگ شدن و چه چیزایی رو پشت سر گذاشتن...

هالیهاک: «اون صدایی که بهت می‌گه بی‌ارزش و احمق و زشتی، یه روزی بالاخره می‌ره. درسته؟» بوجک: «آره، یه روزی میره.»
بوجک و قهرمانش، سکرتریات
بوجک و قهرمانش، سکرتریات
بوجک هورسمنانیمیشننقد و بررسیفیلمدلنوشته
محفلی برای علاقه‌مندان به سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید