این که یک آدم یا خانواده ای و یا جامعه و کشوری شاد باشد یا غمگین، چه اهمیتی دارد؟ اساسن شاد بودن چگونه سنجیده می شود و چه معیارهایی دارد؟ آیا به امر شاد بودن می توان به عنوان یک ارزش اجتماعی نگریست؟ آیا شاد بودن هدف و غایت زندگی است؟ آیا شاد بودن همچون انگیزه ای برای مؤثر واقع شدن افراد در چرخش درست و سالم جامعه است؟ کدام عوامل در ایجاد احساس رضایتمندی و شاد بودن در جامعه نقش تعیین کننده ایفا می کنند؟ ادیان و اعتقادات دینی چه سهمی در شاد بودن یا نبودن جامعه دارند؟ رژیم های سیاسی حاکم بر کشورها چه نقشی در میزان شادی جامعه دارند؟ جنگ ها چه نقشی دارند؟ بیماری های همه گیر چه؟ تنوع فرهنگی جامعه و باز بودن یا بسته بودن فرهنگ ها چه نقشی دارند؟ تاریخ یک کشور و کهن بودن یا نبودن آن چه نقشی ایفا می کند؟ صنعتی و تکنولوژیک بودن یک کشور چقدر نقش دارد؟ میلیتاریسم و قدرت طلبی نظامی چه؟ و ... صدها عامل دیگر را نیز می توان برشمرد.
این که بر اساس نظرسنجی های جهانی، کشوری به عنوان شادترین کشور در صدر جدول قرار می گیرد و کشور دیگری در قعر آن؛ چه پیامی در خود دارد؟ این جایگاه ها بر چه خصوصیات بارزی از آن جامعه دلالت می کنند؟ معیارهایی که در این گونه ارزیابی ها اهمیت دارند و کشورهای دارای رتبه ی بالا در رضایتمندی از زندگی امتیاز زیادی را در این معیارها کسب کرده اند عبارتند از:
_ فقدان یا نرخ بسیار کم فساد / _ اعتماد اجتماعی بالا / _ آزادی های اقتصادی / _ رعایت حقوق بشری / _ حقوق سیاسی بالا / _ بالا بودن آزادی های شهروندی/ _ بالا بودن سرانه ی تولید ناخالص داخلی که قدرت خرید مردم را بالا می برد / _ سیستم آموزشی قوی / _ خدمات بهداشتی رایگان و افزایش میزان سلامت عمومی / _ حمایت اجتماعی هنگام مواجه شدن با مشکلات / _ سخاوتمندی و بخشندگی که در آن مردم از یکدیگر مراقبت می کنند / _ رفاه بالای مردم / _ حقوق برابر زنان و مردان / _ شفافیت عملکرد دولت ها / _ صلح آمیز بودن سیاست های کشور / _ کیفیت بالای زندگی / _ امنیت بالای فردی و اجتماعی