کلبه ای از داستان ها??
کلبه ای از داستان ها??
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

دسته غزل هایی برا تو

H:

نیمه شب می شود از خواب تو پامی شوم در دلم غوغا می شود که چرا دیگر تو نیستی . من هنوز در حسرت ان روزم که نگفتم تو بمان ، بگو چرا دارم برایت می نویسم وقتی که تو نیستی که بخوانی ، بیا و حال مرا خوب کن بیاو دوباره بکن مرا خوشحالم ، بعد از رفتنت خاطرات و توهمانت برایم ماندن تنها چیزی که بعد از رفتنت حاله مرا خوب می کند گیتار زدن در شب است که در عمقش می رور تو را می بینم و انگشتانم بند نمی ایند . گفتی برو دنبال زندگیت ولی خوب می دانستی زندگی من تو هستی ، نور خورشید به قلبی که در ان ماه نیست نمی تابد من هم مثل خورشید منتظرت میمانم مثل گلی که هر روز به ان اب می دادم بودی که بی خبر از من تو را چیدن ، نامه ات را هنوز می خوانم گفته بودی بهار می ایی می نویسم قطار اما با کدام قطار می آیی ؛ برایت می نویسم برایت شعر می خوانم و در خواب منتظرت می مانم

ادم ها می نویسند چون کسی نیست گوش بدهد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید