کلبه ای از داستان ها??·۲ سال پیشجسم سرد و روح سرگردانH: جسم سرد و روح سرگردان روز های تلخ می گذشتند مثل باد در تابستان پاییزی سرد دلگیر بود منتظر صدایی از عمق درون بودم ولی صدایی نمی امد شب ها…
کلبه ای از داستان ها??·۳ سال پیشخانه ی وحشتحدود ۸۰ سال پیش مردم می گفتند در خانه ی ۱۰۰ متری ته کوچه چرخیاطی در ان خانه وجود دارد که بدون لمس ،خود به خود کار می کند . یک روز یک خانواد…
کلبه ای از داستان ها??·۳ سال پیشتو کیستی؟توکیستی ؟ که تمام شب هایم بافکر کردن به تو تمام می شوند. چرا ؟ من فقط یک لحظه نگاهم به نگاهت گره خورد بیا و این گره را وا کن که در تصوراتم…
کلبه ای از داستان ها??·۳ سال پیشتو دریا و من قایقتH:شب که می شود انگار در قایقی که در وسط دریا است گم شده ام نمی دانم راه درست کدام است راهی که مقصدش خانه است ماه را در وسط ابرو هایت تماشا…
کلبه ای از داستان ها??·۳ سال پیشدسته غزل هایی برا توH:نیمه شب می شود از خواب تو پامی شوم در دلم غوغا می شود که چرا دیگر تو نیستی . من هنوز در حسرت ان روزم که نگفتم تو بمان ، بگو چرا دارم برای…
کلبه ای از داستان ها??·۳ سال پیشزندگی مثل...زندگی کلی مثال دارد ولی تعبیرش از مثال ها دور است ، زندگی بستگی به انسان ها دارد؛ انسان خوب بد فرقی برای زندگی ندارد او فقط چیزی را که می ب…
کلبه ای از داستان ها??·۳ سال پیشنامه ای به گذشتهخوشحالم از اینکه هیچ کدام از اتفاقات گذشته نتوانستند من را زمین بزنند و از پا دربیاورند ؛ اینکه توانستم یک بار دیگر پیروز شوم خیلی دلنشین و…
کلبه ای از داستان ها??·۳ سال پیشاعتقاداتم با خدا/:به من می گویند اگر نماز بخوانی زندگیت پر از شادی می شود ولی اینطور پر از شادی نشد باز گفتند خدا دارد امتحانت می کند رو به خدا کردم گفتم کی…
کلبه ای از داستان ها??·۳ سال پیشنامه ای به خودم?خیلی وقت شده است که با خودم وقت نگذراندم ، فقط وقتم را پای ادم های اشتباه گذاشته ام خیلیا از من می پرسند چگونه با تمام فشار ها از هر طرفی ر…