نگرش و رویکرد ما نسبت به هر اتفاقی،مهمتر از خود آن اتفاق است.این جمله را شاید بتوان یکی از پایهایترین و مهمترین اصول رواقیون دانست.جایی که زنون رواقی که تاجر موفقی بوده،بعد از غرق شدن کشتیاش و ورشکستگی درمیابد که رخ دادن بسیاری از اتفاقات چندان در سیطرهی اختیار و انتخاب آدمی نیست و چیزی که تا حدی میتواند تحت کنترلمان باشد،زاویهی دید ما نسبت به رخدادهاست.اتفاقات مختلف به هزار و یک دلیل و تحت سلطهی الگوهای طبیعی،سیاسی،اجتماعی و…رخ میدهند که بسیاری از آنها نه انتخاب ما بوده و نه اصلا قابل تغییرند.غمانگیزتر اینکه بعضیشان به این سادگی حتی قابل شناسایی هم نیستند و مسائل سخت فهمی محسوب میشوند.ما خیلی از مواقع حتی علت ملموسترین و دم دستیترین احساسات خودمان را هم متوجه نمیشویم.در چنین شرایطی میل به فهم و تغییر همهی کهن الگوهای بشری کمی دور از دسترس به نظر میرسد.گویی که اتفاقات تا حد زیادی در حیطهی جبر حاکم بر هستی قرار دارند.اما جایی در این میان هست که احتمالِ اختیارِ بشر رخ نمایی میکند.جایی که آدمی میفهمد نوع نگاه و چگونگی مواجههاش با یک رویداد قرار نیست طبق قراردادها پیش برود.
فرض کنید که اتفاق مشخصی(یک اتفاق ناخوشایند) برای یک نفر رخ داده است.یک رویکرد میتواند این باشد که شخص از آن رویگردان شود و سعی در انکار و فراموش کردن آن داشته باشد.به زمین و زمان فحش بدهد و عالم و آدم را مقصر بداند.اما رویکرد دیگری هم وجود دارد.اینکه فرد مورد نظر آن پیشآمد را به چشم بخشی از واقعیات زندگی ببیند که ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد.این رویکردها زمین تا آسمان باهم اختلاف دارند.گرچه اتفاق پیش آمده یکسان است ولی این تفاوت نگاه دو شرایط متفاوت و اصلا دو انسان متفاوت را نتیجه میدهد.اولی با بد و بیراه گفتن و فرار از واقعیت احتمالا چیزی جز اعصاب خردی نصیبش نمیشود ولی دومی با پذیرش موقعیتش حتی اگر احساس ناخوشایندی را تجربه کند،میداند که این احساس گذراست و هویت وجودیاش را با احساسات لحظهایاش خلط نمیکند.
احتمال حل کردن مسئله هم در حالت دوم بیشتر است.اینکه ما واقعیت را به خاطر احساساتی که آزاد میکند تحریف کنیم و بخشهایی از آن را نادیده بگیریم نسبت به حالتی که همهی جوانب را ببینیم و سعی کنیم با شتابزدگی کمتری عمل کنیم،توانایی متفاوتی در حل مسئله خواهیم داشت.در حالت دوم حتی اگر موفق به حل مسئله نشویم،دست کم میدانیم که با در نظر گرفتن ابعاد مختلف مسئله،همهی تلاش خود را کردهایم و این عدم نتیجه قابل قبول تر از حالتی است که با اعصاب خراب و شتابزده به استقبال ماجرا رفته باشیم.شاملو در جایی میگفت:باید اِستاد و فرود آمد/بر آستان دری که کوبه ندارد/چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان در انتظار توست/و اگر بیگاه/به در کوفتنات پاسخی نمیآید