من تو شرایط سخت فیلم میبینم شب های ژوژمان سخت تر از همشه یا خوندن فصل به فصل جزوه ایی که میدونی فهمیدی یا نفهمیدی به خاطر همین بینش یه سریال میبینم یه سریال خاص کمدی تا فقط بگذرونم.
میدونم وقتی بزرگ تر شی و یه نفر درمورد اینمشکلات حرف بزنه میگیم این مشکلات که مسخره ان صبر کن بزرگ شی اما خب اینا مشکلات و سختی من دراین زمان خاص هستن و افسردگی و هزاران کوفت دیگه اونا رو بدتر میکرد ولی باید ادامه داد پس سیستمم رو روشن میکردم قسمت ها رو رندوم انتخاب میکردم اگه ژوژمان بود میزاشتم همین طوری پخش بشن و اگه تئوری استپ میزدم میخوندم و دوباره
قبلا هم همینطوری بودم ولی به جای اینکه یه سریال موتور انگیزه یا حداقل ادامه دادن باشه اهدافم باعثش بودن حالا اهداف کمرنگ و خیلی دور و حتی مسخره به نظر میان پس انگیزه ها و افکار و خوشی های سطحی تر جای غول بزرگ اهداف رو گرفتن خلاصه
بازیگر طنز مورد علاقه رو بیشتر درموردش خوندم ته داغون بود رو بهش چی میگن؟ ته داغون بودن ؟
ناراحت شدم چون قسمتی از شخصیت خودم رو توی اون کاراکتر میدیدم اما خب اون ادامه میداد ،همچنین من، پس دوباره سریال رو میدیدم تا شبا و روزای سخت طی بشه البته باید بگم انقدری که توی نوشتم به نظر میاد دیوونش نبودم اما خوب خاص بود نمیدونم چیش ولی میشد همراهش چیزای تلخ رو تحمل کرد مثل اضافه کردن انواع سس به یه پیتزا افتضاح (فکرکنم فقط من این کار رو میکنم شاید یه سری هاتون پیتزا رو نخورید که خوب من میخورم چون پول دادم ) بازیگر مورد نظر یه کتاب نوشت و کلی منتظر ترجمه موندم ولی گرون بود و رفیقم خریده بود پس توی شهر کتاب فقط دو فصلش رو خوندم تا دوستم بهم قرض بده البته چون وقت نبود دو فصل خوندم وگرنه همونجا تمومش میکردم چند روز بعدش بازیگر مرد تیتر خبر این بود که خودکشی یا مرگ عادی ؟
دوستم کتاب رو بهم قرض داد حدود دو ماهی هست که توی قفسه کتاب هنوز نخوندم چون مرده بود و بعد بازم نخوندم چون فقط نمرده بود خودکشی کرده بود حالا این روزا بزرگتر شدم و همه چیز سخت تر شده خیلی سخت تر وس به اون کتابی کت فقط دو فصلش رو خوندم نگاه میکنم و به خودم میگم اون دو فصل پر از امید بود و احتمالا بقیش هم همینه پس تا تهش رو میخونم و امید وار میشم به همه چیز چون ویژگی طرف همین بود وقتی خوشحال بود یه دنیا رو خوشحال میکرد و وقتی ناراحت بود همه رو باخودش تو باتلاق میبرد احساساتش مسری بودن ، و بعدش ؟
یادم میاد که خودکشی کرده بنابراین با یه خودکار قرمز روی کتاب خودش خط میکشه و انکار میکنه و بعدش من چی میشم؟
خودخواهی خیلی ویژگی جالبیه یه نفر بهت امید داده یه سریال ساخته تا بتونی طی کنی یه کتاب نوشته تا بگه گرچه سخته از پسش برمیای و بعد خودکشیمیکنه و تو از خودت میپرسی پس من چی میشم ؟ اتفاقی نمی افته فکرکنم، چون منطقمیگه من اون نیستم همین. پس چرا اینهمه نوشتم نمیدونم شاید چون همه نوشته ها دلیل های بزرگ ،جمع بندی و نتیجه گیری نمیخواد تنها دلیل یه ذهن شلوغه که داره خفه میشه و البته یک کتاب روی میز که میدونی نویسندش خودکشی کرده .