ویرگول
ورودثبت نام
فائزه
فائزه
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

منفی ننویس یا بنویس اصلا به درک

انگار عکسه داره میگه ننویس ولی من باز نوشتم ☺
انگار عکسه داره میگه ننویس ولی من باز نوشتم ☺


وقتی توی ویرگول میگردی مقالات عالین بعضیا اصلا مقاله نیستن ولی بازم عالین (یکی از اخلاقیات من :همه خوبن جز من)

خلاصه بقیه جا ها هم همینطوره بعضی ها خیلی اصولی و درست مینویسن و مطالبشون رو به قصد گرفتن بازدید بیشتر منتشر میکنن بعضی اینجا گوشه ایه واسه مرتب کردن ذهنشون و بعضی فقط مینویسن و بعضی ....میخواستم تصمیم بگیرم کدوم یکی باشم (از اخلاقیات من:وی دیر تصمیم میگیره ،هرگز راضی نیست،انقدر فکر میکنه که اشتیاقش تبدیل به اضطراب میشه)خلاصه وقتی دیدم این شب ته نداره گفتم به درک که توی کدوم دستم تهش چی و اینا پس الان فقط مینویسم

با افراد زیادی درمورد افکارم حرف نمیزنم یا خیلی ریز و سانسور شده باهاشون حرف میزنم چرا که میخوام آدم منفی نباشم پس حتی زمانیکه استوری میزاشتم یا با رفقام حرف میزدم یک صدایی خیلی آروم طور میگفت کاری نکن که تهش تنهات بزارن یا بهت بگن غرغرو ،چقدر مشکل داری و...گاهی از دستم در میره تا اینکه شخص مقابل یه چیزی بهم میگه که میفهمم از خط رد شدم و این خیلی بده.

ولی اینجا دیگه مهم نیست ساعت 1:27دقیقس از ساعت دوازده میخواستم نوبت دکتر بگیرم که در نهایت سایتش بسته شد و چیزی گیرم نیومد نوبت دکتر به خاطر مامانم بود درد کمرش یهو خیلی شدید شد و من کاری نمیتونستم انجام بدم دارو ها رو بهش دادم و دیدم بیشتر گریه کرد نه به خاطر درد گفت نمیخوام پیر شم (خیلی خیلی کم پیش میاد که روزنه ایی از احساساتش رو بهم بگه اینبار درد باعثش بود)همون لحظه ده هزار احساس پیدا کردم دردیکی از اونها بود و اما بعد اینکه اگه اتفاقی بیوفته چی اگه مسئولیتی به گردنم باشه چی چرا دارم زمان و جوونیم رو هدر میدم اگه ااگه اااگه ...

احساس ضعف نفرت ترس و غم رو تا به حال به طور همزمان تجربه کردید ؟؟؟؟ اینطوریه که درد از اعماق قلبتون شروع میشه و بعد کل بدنتون رو میگیره تنتون گر میگره از غم و ضعف هاتون و بعد یخ میکنید از ترس و نفرت البته که نوعش هم مهمه نفرت از خودت یا دیگران ،کمی ناله انگار که نیاز به یه مسکن قوی دارید درصدی از فوش و ضربه زدن هم وجود داره مغزتون داره میگه هیچ درد فیزیکی وجود نداره پس نمیتونه منبع درد رو مشخص کنه اما شما همچنان درد دارید و نه شما و نه حتی بدنتون نمیدونید که چه واکنشی مناسبه پس گریه کردن که میتونه ناشی از همه این عواطف باشه شروع میشه و بعد درد و بعد افکار گریه و درد گرما عرق سرد یخ کردن و این چرخه ادامه داره زمان اون برای هر شخص متفاوته (کاملا مزخرف و بیفایده )

درد ها باید یه فایده ایی داشته باشن اونا باید باعث رشد ما بشن و قسم میخورم که این یکی فقط وفقط درده و باعث هیچ چیز جز درد بیشتر نیست و البته که آدرسیه از زخم پنهان

منفی نوشتم تلخ نوشتم بیا بی تفاوت بگذریم و بگیم خلاصه بعد توی ویرگول داستان کار پیدا کردن بقیه رو خوندم و با توجه به این که الان کاری ندارم حال و روزم موقع خوندن اون مطالب مشخصه بعد یهو یه سری مطاب از مهاجرت اومد که خب اونم مشخصه یا اگه شبی از شب ها شد ترند افکارم مشخص تر میکنم

همین

هدف از این نوشته :هدفی نداره ولی با توجه به اینکه اگه کلا بگم هدفی نداره همین الان خیلی ناخود آگاه پاکش میکنم و میرم و با توجه به اینکه یک ساعتیه دارم سعی میکنم این مطالب رو بنویسم که اونم ناخود آگاه بود (خدایا عجب گیری کردیم)پس هدف از این نوشته :اگر لحظه ایی از خودتون رو اینجا پیدا کردید پس تنها نیستین


دردافسردگیویرگولکارمادر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید