اگر شرکتها میتوانستند حرف بزنند، پیمان اولین خواستهشان بود!
تصور کن یه شرکت بزرگ دفتر کارشو باز میکنه، همه کارمنداش پشت میزاشون نشستن، و حالا قراره مثل یه آدم، بشینه و نیازمندیهاشو لیست کنه. قلم رو برمیداره و شروع میکنه:
- سیستم مدیریت مالی دقیق
من هر ماه باید کلی قبض پرداخت کنم؛ از برق و آب گرفته تا اینترنت و تلفن. قسط وام دارم، حقوق کارمندامو باید به موقع بدم، و اگه یکی از اینا عقب بیفته، یه دنیا استرس سرم خراب میشه. پس یه سیستمی میخوام که همه این کارها رو برام خودکار انجام بده. - شفافیت و نظم در پرداختها
گاهی تو اوج کارای بزرگ، یه پرداخت کوچیک یادم میره و کلی دردسر درست میشه. باید یکی باشه که حواسش به همه چیز باشه، دقیق و بدون اشتباه. - زمان بیشتر برای تمرکز روی رشد
من یه شرکتام، کارم این نیست که همش توگیر پرداخت قبضها و مدیریت پول باشم. باید وقت بیشتری برای رشد، توسعه و خلاقیت داشته باشم.
حالا اگه دایرکت دبیت پیمان اونجا بود، میاومد جلو و میگفت:
من همه این نیازها رو برات برآورده میکنم. قبضها، قسطها، پرداخت حقوق، و هر چیزی که به پول مربوطه، میتونی به من بسپری. سر وقت، دقیق و بیدردسر.
شرکت با یه لبخند مینوشت:
4. پیمان، همراه همیشگی من
با پیمان دیگه نیازی نیست استرس بکشم. هر پرداختی که بخوام، با یه برنامهریزی ساده انجام میشه. حالا میتونم با خیال راحت به کارای بزرگترم فکر کنم.