Atoos kabiri
Atoos kabiri
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

آنچه که سرگذشت می نامَم

امروز برای پیدا کردن مطالبی که پین کردم تلگرام را زیر و رو کردم و پیام هایی که گذاشته بودم بخوانمشان جلوی چشمانم رژه میرفتند آن چیزهایی که یک زمان برای من معنی داشتند الان به نظرم بیگانه ترین پیام ها می آیند دیگر برایم مهم نیست که چگونه انرژی مثبت را جذب کنم که زندگی شادتری داشته باشم بلکه الان خیلی منطقی شده ام آنقدر منطقی که دنیا را جایی برای غم کشیدن و زجر کشیدن میبینم که لحظاتی در آن خوش بوده ام. زندگی برایم مثل رفتن به مدرسه ای شده که از آن بیزارم و تنها تعطیلی های کوتاه عید نوروز و تابستان از غمش میکاهد انقدر منطقی شده ام که میدانم خورشید پشت کوه ها غروب نمیکند تا دوباره فردا از پشت کوه طلوع کند تا به ما سلام کند آنقدر منطقی شده ام که بدانم نمیشود روی ابرها نشست و از آن بالا به دنیا نگاه کرد که پل رنگین کمان صرفا تجزیه ی نور سفید توسط قطرات باران است و همه چیز به روی بدی میرود مردمان دنیا از هر نژاد و طبقه ای دست هم را دور تا دور جهان نگرفته اند شبیه عکسی که روی جعبه مداد رنگی های بود بلکه مردم مانند همان نور که تجزیه میشوند از نظر جنسیت و سپس توسط نژاد و طبقه جدا میشن که اینبار نه کنار هم مانند رنگین کمان منظره ای زیبا درست کنند بلکه به طبقات مختلف تقسیم شوند که زیر سلطه ی گروهی بالاتر از خودشان در هرم قدرت له شوند تا نوک این هرم قاتل ترین دو روترین انسان ها در رفاه باشند هر روز جنگ است کشوری به کشوری دیگر حمله میکند تا به خاطر منافع دنیوی زیست انسان های بیگناه را به هم بریزد و تروریست ها کشورهای خاورمیانه را
به نام دین غارت میکنند و در واقع همه چیز خیلی طبیعی بر مدار ظلم برقرارست .شاید عشق کمی از این شرایط نجاتمان دهد شاید!

انرژی مثبتعید نوروزجنگنژادپرستیخاطره نویسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید